پرده اول: پادشاه میمون
یک نکتهای که اینجا میخوام در موردش حرف بزنم، ارزش شدن یک سری رفتارهای احمقانه است.
دارید توی شبکه اجتماعی میرید پایین، یک سوال اومده، که مثلا ۲+۲ چند میشه! حالا کلی آدم اون پایین کامنت میگذارن و احساس باهوشی میکنن.
یا یک بازی کامپیوتری به عنوان تبلیغ دیده میشه که سیستم داره به طرز احمقانهای بد بازی میکنه (بازیهایی مثل Evony یا Royal Match)
و شما بهتون بر میخوره،
- بگذار نصب کنم این بازی رو تا بفهمن بازی کردن یعنی چی!
- بگذار این کامنت رو بگذارم و ده بار دیگه بیام به این سوال سر بزنم که نشون بدم چقدر با سواد و باهوشم که این جمع ۲+۲ رو انجام دادم
- بگذار برم اون سریال احمقانه رو ببینم، اون فیلم احمقانه و داغون رو ببینم که یک وقت به من نگن فیلمندیده!
- بگذار اون مسیر سخت یا خیلی آسون رو توی انتخاب شغل یا رشته انجام بدم، تا دیگران بفهمن من چقدر قدرت دستم هست
- بگذار مهاجرت کنم به یک کشور دیگه یا شهر دیگه تا به همه ثابت بشه چقدر خفنم و توان داریم.
یک انیمیشنی هست به اسم The Monkey King 2023 که از افسانههای چینی هست و اتفاقا بازیش Black Myth: Wukong هم کلی در سال گذشته ترند شده و جز بهترین بازیهای تاریخ شاید هست. این میمون بسیار پر قدرت، با چوبدستی جادویی خودش هر کاری دلش میخواد توی دنیا میکنه، خدایان رو به چالش میکشه و همه رو شکست میده. اما یک نقطه ضعف بسیار بزرگ داره. بگذارید یک صحنه رو براتون توصیف کنم:
دخترکی که باهاش همراه شده و میخواد فریبش بده و چوبدستی رو ازش بدزده، بهش میگه من یک چالش دارم برات!
میمون کلی خوشحال میشه که یک چالش خوب براش ایجاد شده!
دخترک میگه: فکر میکنی یک میمون پرقدرت مثل تو چقدر میتونه زیر آب بمونه؟
میمون قدرتمند میگه نمیدونم دو یا سه سال! و همون لحظه عصای جادوییش رو رها میکنه و میره زیر آب تا نشون بده چقدر میتونه نفسش رو نگه داره!
به همین سادگی دخترک ضعیف، تونست اون میمون رو شکست بده! و چوبدستی جادویی رو بدزده از اون میمون، در صورتی که صدها موجود بسیار قدرتمند هم نتونسته بودن این چوبدستی رو بگیرن!
مثلا شما دارید زندگیتون رو میکنید،
فامیل شما میگه، اگر راست میگی برو فلان رشته رو بخون!
دوست صمیمی شما میگه، اگر راست میگی با فلانی ازدواج کن!
اگر از بابات نمیترسی بیا سیگار بکش یا فلان مواد رو بکش!
اگر راست میگی یا خیلی خفن هستی برو فلان شرکت استخدام شو!
اگر شجاعی روی فلان آدم قلدر، معلمت یا استادت رو کم کن
اگر به خودت مطمئنی بیا فلان محتوا رو ببین!
تو چجور آدمی هستی فلان سریال مبتذل رو ندیدی؟
اگر خیلی پولداری فلان ماشین یا خونه رو اجاره کن!
از اینها میتونم براتون مثالهای بسیاری بزنم، که شما دارید با برنامه جدی زندگیتون رو ادامه میدید، اما یک چالش ابلهانه توی زندگی و اصرار لحظهای ذهن شما برای اثبات خودتون کارتون رو به ناکجا میکشونه!
حالا اونهایی که اپیزود ۱۴ یعنی همین اپیزود قبل رو گوش کرده باشن، به خصوص شیرجه در کثافت رو. متوجه شدن که دلیل ازدواج، دوستی و انتخاب شغلی ما هم اینه که بریم یک چالش بزرگ زندگی رو حل کنیم، مثلا اگر پدر سیگاری بوده، سعی کنیم با یک سیگاری ازدواج کنیم تا ببینیم توانایی ترک دادنش رو داریم یا نه؟ یا اگر مادر عصبی و کنترلگر بوده، میریم با یک خانم عصبی و کنترلگر دوست میشیم یا ازدواج کنیم، تا بتونیم مسئله همسر بودن با یک زن عصبی و کنترلگر رو حل کنیم!
پرده دوم: جن گوش به فرمان!
میدونید کاش به این راحتی بود! در واقع این چالشپذیری همونطوری که باعث نابودی ما میشه، باعث رشد ما هم میشه، مثلا نمیدونم چندتای شما فیلم Yes Man رو از جیم کری دیدید؟ جایی که به همه چیز بله میگه! یا همون میمون شاهی که توی پرده اول در موردش صحبت کردم، در واقع به این خاطر به این اسطوره و موجود عظیم تبدیل شد که صدها و هزاران چالش رو پذیرفته بود! حتی با به خطر انداختن جانش!
بگذارید اول این حرف سورن کیرکگارد رو که احتمالا قبلا بیانش کردم رو دوباره تکرار کنم و بعد بهتون بگم تعارضش کجاست! بعد از بیان جمله کیرکگار و قبل از این که من ادامه بدم، سعی کنید خودتون بهش فکر کنید.
لذت واقعی را نه در آنچه مایه لذت آدمی میشود بلکه در ایده باید جست! اگر جن گوشبه فرمانی داشتم که وقتی از اون یک لیوان آب میخواستم، برایم گرانترین شرابهای عالم را آمیخته به هم در جامی میآورد، بیدرنگ اخراجش میکردم تا بداند لذت ناشب از آن چیزی نیست که از آن برخوردار میشود بلکه زاییده آن است که من هر طور میلم میکشد عمل کنم.
بدین سان من نیستم که ارباب و مولای زندگی خویشام، من فقط یکی از رشتههای چِلوار (پارچه کلفت) زندگیام. پس بدین سان حتی اگر نتوانم نخ بریسم، دست کم میتوانم آن را ببرم.
در واقع اینجا داره میگه، به چالش نکشیدن خودمون، باعث میشه به آرامی اربابی زندگی خودمون رو از دست بدیم حتی اگر قرار باشه با تن دادن به اون موضوع چیز بهتری گیرمون بیاد.
انگار این آزادی مثل یک شعله میمونه، همونجور که برای شما رو گرم میکنه، میسوزندتون.
خیلی از دوستان رو که میبینم (همشون هم مثل خودم دنبال چالشهای بزرگ هستند) وقتی باهاشون حرف میزنم، بهم میگن چرا آروم نمیشه دنیا؟ چرا همیشه چالش و فشاره!
بهشون می گم چون تنتون میخواره! ذات شما در تولید این چالشها (گاهی احمقانه) و تلاش برای خروج از این چالشهای احمقانه است!
پرده سوم: گوسفند باهوش مرده!
تا حالا به این فکر کردید، چرا گوسفندها سر به زیر هستند؟ چرا اسبهایی که میبینیم نجیب هستیم؟ یا به قول سهراب چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟
بگذارید به این بهانه قطعه مهم شعر سهراب رو بخونم:
من نمی دانم
که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد
در واقع دلیل اصلیش اینه که
- نژاد گوسفندهای شیطون، باهوش و شرور منقرض شده! چون انسان اونها رو غذا نداده. چون نمیتونستن دووم بیارن
- شما اگر به تمامی حیوانات دنیا نگاه کنید، اغلب حیوانات بسیار قدرتمند در حال انقراض هستند! مثل ببر فلان، شیر فلان، فلان پرنده وحشی! اما تا حالا شنیدید بگن فلان نژاد گوسفند، گنجشک، یا … داره منقرض میشه؟
- قبلا هم گفتم احتمالا، انسانهای غذاجو، که هنوز یکجا نشین نشده بودند، یعنی توی جنگلها و دشتها دنبال غذا میگشتند و غذای خودشون رو پیدا میکردند، مثل انسانهای غارنشین، فوقالعاده باهوشتر، سالمتر و قویتر بودن! اما در دورهای انسانها شروع به کشت گندم کرد، و روایت جالبی که نوح هراری بیان کرده اینه که در واقع گندم انسان رو اهلی کرده نه انسان گندم رو! چون تونسته از انسان استفاده کنه و نسل خودش رو به شدت گسترش بده! دو سه مورد بالا رو میتونید توی کتاب «انسان خردمند» بخونید که البته اگر پادکست ناوکست رو گوش کنید، به زیبایی روایتشون (+) کرده
- میخوام بگم، قدرت زیاد و حرکتهای ریسکی آنچنانی، باعث میشه داستانهای قهرمانی بسیار زیبایی برای شما بسازن، باعث میشه احساس کنید ارزش بالایی دارید، و اون چیزی که باید در چیزهای دیگه پیدا کنید از این طریق پیدا میکنید.
توی آدمهای موفق جامعه هم اگر نگاه کنیم، این روحیه بیپروایی، شیطنت شدید، به چالش کشیده شدن زیاد دیده میشه. اما مشکل همه اینها اینه که قبرستان موفقیت رو چه افرادی دیدن؟ یعنی توی این چالش چند نفر کشته شدن؟ چند نفر باختن؟
مثلا شما چقدر گوسفندهایی که قوی بودن، باهوش بودن و کشته شدن رو در ذهن دارید؟ اگر به داستانهای اسطورهای نگاه کنید، چندین و چند میلیون دلاور قدرتمند کشته شده؟
چقدر آدم کل عمرشون رو صرف هنر کردن، صرف بازی کردن، صرف یوتیوب کردن و تهش هم هیچی نشدن؟
ماجرا اینه که ما فقط قسمتهای براق زندگیها رو میبینیم و این زرق و برقها کورمون میکنه!
پرده چهارم: جذاب کسالتآور
یک حرفی از جورج سوروس، یکی از بزرگترین معاملهگران تاریخ، همیشه برای من جذاب بوده و برای خیلیها بازش میکنم. میگه سرمایهگذاری خوب سرگرمکننده نیست! یعنی اگر بهتون خوش میگذره، احتمالا پولی به دست نمیآرید، سرمایهگذاری خوب کسالتآوره!
If investing is entertaining, if you’re having fun, you’re probably not making any money. Good investing is boring. (George Soros)
الان چرا این رو مطرح کردم، این تکه حرف رو دوست دارم خیلی بهش فکر کنید.
سعی نکنید در کوتاه مدت، تفریح، شخصیت، جایگاه و … رو از طریق مسیر شغلیتون به دست بیارید!
چون به شدت مخصوصا در اون ابتدا خرد کننده خواهد بود!
سعی نکنید حس قهرمانبازی و چالشهای آنچنانی زندگیتون رو در چیزهایی دخیل کنید که میتونه آینده زندگیتون رو تحت تاثیر قرار بده، چالشها رو کمی مهندسیشدهتر و با حداقل فکرهای جدی انجام بدید
تغییرات جدی که در زندگی میدید، از ازدواج، انتخاب مسیر جدید در زندگی، و … خیلی چک کنید چقدر دچار درد باریکالله شدید، چقدر به خاطر گرفتن جایگاه قهرمانی، اثبات خودتون انجام دادید؟ اگر ریسکی در این حوزه احساس میکنید سعی کنید از دیگران کمک بگیرید.
شاید این پرده آخر به نظر کم ربط بیاد به مباحثی که مطرح شد، یا حتی عنوان اپیزود.
اما نکته اینه که شاهکلید موفقیت و حل خیلی از تعارضها در اینه که در انجام اون کار، کسالت رو میتونید تحمل کنید یا خیر!
- اگر ازدواج دارید میکنید و کسالت رو در اون در نظر میگیرید و باهاش اوکی هستید!
- اگر اون کاری که دارید توی لحظه انجام میدید کسالتش رو میتونید تحمل کنید و صرفا به خاطر سرگرمی و باحال به نظر رسیدن اون کار رو نمیکنید، اون موقع میتونید تفاوت آزاد بودن و باری به هر جهت بودن، جو زده بودن یا از این دست رو درک کنید.
- اگر اون چالشی که برای شما ایجاد شده در بازی، با لحاظ کردن کسالتی که ممکنه براتون داشته باشه واردش شدید، میتونید از این که چالش درستی رو انتخاب کردید، مطمئن باشید.
- خیلی اوقات من خودم هم این مشکل رو داشتم، برای زمان زیادی در زندگیم، دنبال گاو شیرده نبودم، و مثل لوک خوششانس وقتی یک کار بزرگی رو به سرانجام میرسوندم میرفتم دنبال چالش بعدی، اما این باعث شد به لحاظ زندگی و … خیلی عقب بیفتم. در واقع
- وقتی فروش شما تکراری میشه، وقتی ایدههای تکراری رو هم توی یوتیوبتون، محتواتون و … به کار میگیرید (تمرکز روی برد هست)، وقتی میتونید برای معاملهای که هست برای زمان زیادی تحقیق کنید، مطالعه کنید و صبر کنید، اون موقع میتونید تا حدودی خیالتون راحت باشه از روی جوزدگی سرمایهگذاری نکردید!