من فرضم اینه که سلامت، اخلاق و آینده مرفه و شاد برای فردی که داره این متن رو میخونه اهمیت داره! شاید عجیب به نظر بیاد، اما خیلی از بحثها و کج فهمیها که رخ میده اینه که طرف اون وسط همچین اصلی رو در نظر نمیگیره!
نکته بعد این که بازی رو به عنوان یک لذت پذیرفتیم، به عنوان یک ورزش ذهنی و عصبی شناختیمش، فهمیدیم که خیلی قوی هست و باید مثل یک هیولا مواظبش باشیم، مثل یک ماده مخدر بودنش رو فهمیدیم!
یه جورایی یک اژدها هست که مواظبت نکنی میاد میخوره آدم رو، ولی باهاش کلی کار هم میتونی انجام بدی.
آداب بازی کردن!
آداب بازیکردن قراره یک سری قواعد تعیین کنن که بخشیش رو در قسمت قبل دیدید. موارد زیر برای جلوگیری از اعتیاد بود که دوباره خلاصه شو میگم:
۱- نه قهرمان بسازید و نه ضد قهرمان
یواشکی بازی کردن و فریب شما در این حوزه باید کنترل بشه، غر زدن یا تخریب دیگران، دلهره الکی ایجاد کردن هم از طرف اطرافیان حذف بشه. بردن یا باختن در بازی هم در حد و حدود خودش تشویق بشه. خودتون هم گاهی بازی کنید در کنارشون.
۲- مواظب نظام ارزشی و عرفی باشید
جدای از بحثهای قبلی، شدیدا مواظب تقلب در بازی باشید. حتما نقدهای فیلم، بازه سنی مناسب، و داستان فیلم رو مطالعه کنید. خطوط قرمز شما باید مشخص، شفاف و فعال باشن.
۳- مواظب شبکه دوستی باشید!
اصلا فکر نکنید دوست مجازی اثرش کمتره
۴- فرایند انجام بازی رو کمی سخت و محدود کنید
نباید بتونید برای لم دادن و منفعل بودن بازی کنید. نباید برای فرار بازی کنید
۵- شکستن حلقه تکرار و سمزدایی دوپامین
سم زدایی از دوپامین یادمون نره، زمان مدیریت بشه رد بازی.
یک راهش متصل کردن بازی به برخی موضوعات (مثلا با هم بودن (شخصا همین کار رو می کنم به جز استثنایاتی)، یا بازیهایی که علاقه دارم تمومش کنم رو فقط یک بار برای خودم در نظر گرفتم مثلا سالی یک بازی رو انتخاب می کنم حداکثر و می رم تهش (ته معمولش وگرنه اغلب ته ندارن) مثلا God of war، Mortal kombat, و NFS ، هنوز مثلا بازی امسال رو انتخاب نکردم)
۶- لیست کردن تفریحات جایگزین و لذتهای دیگر
قانون ۱۵ دقیقه رو میشه شروع کرد، یعنی یکی از اون تفریحات یا عادتهای دیگر رو در نظر گرفت و حتی ۱۵ دقیقه رو گنجوند، اون ابتدا شاید انگیزه کافی نباشه، بالاخره بازی یا مسائل مشابه رمق و انگیزهای برای شما نگذاشتن.
۷- محاسبه و هزینه کردن شفاف هزینه فرصتها و. ..
این که هزینهها رو شفاف کرده باشیم و بدونیم داریم چی رو به دست میاریم و چه چیزی رو از دست میدیم؟
در واقع داشتیم در مورد جلوگیری از اثر بد حرف میزدیم. اما کارهایی هست که در صورت انجام، میتونیم استفاده بهتری ببریم. مثلا این که چه بازیهایی بهتره داشته باشیم؟ (که در بخش بعد میگم)
اما موارد دیگهای هستند که به نظرم خیلی مهم هستند. از اینجا به بعد میشه آداب بازی.
توضیح بده چرا آداب بازی مهمه . با ی مقدمه و مثال لطف
بهداشت
بهداشت معمولا عنصریه که کمتر بهش توجه میشه. معمولا، دسته، کیبورد، محل نشستن، میز و … شدیدا کثیف میشه! روی دسته کنسولهای بازی به طور متوسط ۷۰ کلونی باکتری دیده شده که سه برابر کاسه توالت هستش! جالبه بدونید این عدد برای موس و کیبورد بازی ۷ برابر هست! دلیلش هم تمرکز بالا هست! شاید اگر میزی جلوتون بود که کاری باهاش نداشتید، همیشه برق میزد. روکش عوض کنید. بهداشت فراتر از تمیزی هست، نور، صدا و سایر موضوعات رو هم رعایت کنید. این موارد شامل هوای تازه و خنک هم میشه.
فعالیت فیزیکی مناسب
نشستن زیاد از هر سمی برای بدن بیشتره! مهم نیست چقدر ورزش کنید حتی قبل و بعدش! تحقیقات زیادی روی ۱۲۵ هزارنفر توسط انجمن سرطان آمریکا انجام شده، نشون میده که اگر روزی ۶ ساعت در روز بشینید، با احتمال ۱۹ درصد بیشتر در ۲۱ سال آینده خواهید مرد! جدای از اون، نشستن بیماریهای زیادی رو با خودش میآره. برگردیم به شفافیت مسئله، اگر بهتون پول میدادن و میگفتن تو ۲۱ سال آینده یک تاس داریم میندازیم، در حالت عادی ۱ بیاد میمیری، اما اگر زیاد بشینی، دو هم بیاد میمیری! و بیماری شدید میگیری چه کار میکردی؟
حرکت در هر ۳۰ دقیقه گفته شده ضروریه، یکی از راههای اعمال قانون، به نظرم قراردادن روشهای کنترلی مثل ساعت، مچبند و … هست برای یادآوری هست و بودجه زمان بازی رو هم از طریق فعالیت جسمی بتونن تهیه کنن! یعنی بچهها اگر ۳۰ دقیقه ورزش داشتن بهشون اجازه ۱ ساعت بازی بدید.
بهداشت چشم هم اهمیت خاصی داره. یک قاعدهای که مطرح میشه ۲۰-۲۰-۲۰ هست که میگه وقتی دارید با صفحه نمایش کار میکنید هر بیست دقیقه، به مدت ۲۰ ثانیه با اشیاء با فاصله ۲۰ فیت (۶ متر) نگاه کنید. ماهیچههای تمرکزی چشم آسیب کمتری ببین
از طرفی چشمک زدن هم فوقالعاده مهمه که باعث میشه از خشکی چشم جلوگیری بشه ولی توی بازی معمولا اینها انجام نمیشه.
اجتماعی بودن
سعی بشه حتما دوستیهای فیزیکی و حضوری دیده بشه در نظام افراد، این فراتر از مدرسه است. میتونه پارک باشه، باشگاه جمعی باشه یا …. حرف زدن با فرزند هم اهمیت زیادی داره. من از خیلی بزرگان شنیدم که بزرگترین سرمایهگذاری برای فرزندانتون، مدیریت دوستانشون هست! این موضوع رو اصلا نباید ساده گرفت و حتما گروه دوستان کنترل بشه، همون ابتدا نه بعد از چند وقت که وابستگی ایجاد شد.
کتاب «سی میلیون کلمه» از دانا ساسکیند، خیلی فوقالعاده یک واقعیت جالب رو به شما نشون میده. این که شاید سادهترین و مهمترین کاری که میتونید برای آینده بچههاتون انجام بدید، صحبت کردنه.
مثلا خانوادههای مرفه حدود ۳۰ میلیون کلمه بیشتر با بچههاشون صحبت میکنن! که البته تحقیقات نشون میده در دوره ۱۸ ماهگی به بعد این اتفاق بیشتر رخ میده.
البته گروه گالین هم (۲۰۱۹) نشان داد که همزمان با تعداد لغات، پیچیدگی شامل گرامر و دستور زبان هم مهمه. مثلا از ۳۰ ماهگی به بعد تنوع کلمات خیلی مهم میشه.
از طرفی مراقب حرفهای بچه باشید، مراقب پذیرش مسئولیت فرد باشید. بازی برای شما فضایی ایجاد میکنه که عاقبت کار اشتباه خیلی کمه، اما آیا در واقعیت هم همینه؟
از طرفی بردن فرد به مکانهایی که نیاز به گفتگو و … داره برای بچه فوقالعاده مهمه، متاسفانه مدارس ما همونطور که گفتم صنعتی سازی آموزشه، و گفتگو توش مسیر درستی پیش نمیره. برای همین رفتن به سمتی که گفتگوی خوب شکل بگیره فوقالعاده مهمه.
تنوع طلبی
اجازه تعدد بازی ندید!
یک پستی توی بلاگم داشتم با عنوان «میوهها، دیگر طعم میوه نمیدهند! نه به خاطر کِشت صنعتی، بلکه به خاطر مصرف صنعتی»
-
- دقت کردهاید که چندی است ما طعم و بوی میوهها را، سبزی را حس نمیکنیم؟
- دقت کردهاید که خیلیها از معجونها چون قرمهسبزی، فسنجان، قیمه، بادمجان و … به پیتزاها مهاجرت کردهاند؟
- دقت کردهاید که ما در مهمانیهای شلوغ لذت با هم بودن را حس نمیکنیم؟
- دقت کردهاید که آهنگها لذت سابق را ندارند؟ انگار نوستالوژی است اما واقعا همان آهنگها با کیفیت کمتر، بیشتر لذت داشتند.
- دقت کردهاید که کتابها بعضی مواقع آن حسی را که باید بدهند نمیدهند؟
- دیگر کسی از طعم غذای عروسیها و مهمانیها لذت نمیبرد!
یعنی اشکال نداره در روزهایی خاص در سال چند بازی امتحان بشه، اما این که مرتب بازی عوض بشه، صدمات جبران ناپذیری میزنه. یک جنگندگی و تحمل فرد کم میشه و میل به کشف تنوع زیاد میشه.
مواظب فراواقعیتها باشید
این البته از شبکههای اجتماعی هم میآد، از هالیوود و سایر نظامهای فیلم و سریالسازی هم میآد، حتی از کتابهای متعدد هم میآد. منحصر به بازی نیست. انسان در بازی محدودیت زیادی نداره! اما در واقعیت داره! مشابهش هم در شبکههای اجتماعی، فیلمها و کتابها برقراره! در واقع فانتزی ساخته شده رو به نوعی باید جدا کرد از واقعیت.
آدام وایزهوپت فیلسوف آلمانی توی یک کتابی که اسمش رو نمیبرم (چون نه به لحاظ محتوایی بلکه به لحاظ اسم مشکل داره (هایپرسکس)) یک قطعه خیلی زیبا داره:
نباید اصطلاحا ابرواقعیت (هایپررئالیتی) جدی شکل بگیره. باید با واقعیات روبرو شد، در موردش حرف زده بشه، این که بازیها چطور ساخته میشن، داستان چطور شکل گرفته، واقعیت چیه؟ محدودیتهای انسان چیان؟ خیلی مسخره به نظر میرسه، اما یکی از بزرگترین چالشهای من با اطرافیانم همین موضوع بدیهی هست!
مثلا این که «خواستن توانستن است» بدترین دروغ زندگی هست! نباید فرد فکر کنه اون ابرقدرتهایی که در بازی میبینه میتونه در زندگیش داشته باشه! نباید فکر کنه، آدمهای زندگی، مثل زندگی توی بازی، رسانهها و شبکههای اجتماعی به این خوشگلی هستند، به این آرومی و با مرامی هستند. باید پرده بازیها و شبکهها رو کنار زد و واقعیتها رو به بحث گذاشت. کتابهای تاریخی میتونه خیلی کمک کنن، اما متاسفانه فیلمهای تاریخی اینجوری نیستند، چون همشون برای صنعت سرگرمی طراحی شدن (حتی مستندهاشون) بنابراین توی اونها هم واقعیات متفاوت دیده میشن.
این که دنیای واقعی انقدر سریع و پر هیجان نیست، کسب مهارتهای زندگی به این آسونی نیست!
جلوگیری از فرار
اعتیاد به بازی در حالتهای زیر تشدید میشه و ممکنه حتی آغاز بشه
- احساس نادیده انگاشته شدن
- عزت نفس پایین
- به عنوان ابزاری برای کنترل احساسات
- اضطراب و روان رنجوری
حالا چرا اینها رو آوردم چه به عنوان بزرگتر چه به عنوان معلم، بهتره این شرایط رو تشخیص بدیم و براش مسیری رو طراحی کنیم. یعنی مطمئن باشیم فقط برای این موضوع سراغ بازی نمیره. راههای جایگزین بهبود عزت نفس، کنترل احساسات، خروج از اضطراب و تلاش برای دیده شدن رو در نظر بگیریم. نکته اینه که پدر و مادر یا معلم، گاهی خودشون به این به این موضوعات دامن میزنن! به جای این که موضوعات بالا رو خفیف کنن یا آموزش بدن برای مقابله باهاشون، بدتر با رفتارشون این موضوع رو تقویت میکنن.
حتی اگر کسی خودش هم در شرایط بالاست و میخواد سراغ بازی بره، بهتره جدای از بازی راههای دیگه، یادگیری و مطالعه و … رو هم به صورت منضبط دنبال کنه.
چه بازیهایی رو انجام بدیم بهتره؟
این موضوع رو توی چند قسمت میگم:
۱- عنوان بازی رو بخونید
با گوگل ترنسلیت هم شده ترجمش کنید! خلاصه بازی رو حتما بخونید!
مثلا وقتی اسم «مورتال کمبات» رو میشنوید باید بدونید اسم بازی «مبارزه مرگآور» هست! یعنی کلی کشت و کشتار توش هست! یا بازی «Grand Theft Auto» داره در مورد دزدی بزرگ ماشین صحبت میکنه!
خلاصه داستان هر کدوم از بازیها حتی به فارسی موجوده، بچهها معمولا صد تا بازی که نمیکنن در سال، ده دقیقه وقت بگذارید یک ویدیو معرفی داستان یا نقد بیست دقیقهای در مورد هر کدومش ببینید.
احتمالا دوست نداشته باشید، فرزندتون توی اون موضوع مهارت داشته باشه! یا تمام فکر و ذکرش انجام اون کار باشه!
نکته اول این که اگر دوست دارید فرزندتون فیلم یا موضوع مربوطه رو مرتب ببینه، اجازه بدید بازی انجام بشه. مثلا فوتبال یک بازیه، دزدی یا کشتن هم یک بازی هست! بازی استراتژی هم یک بازیه!
حالا یک تفاوت کوچیک هم بین بازی و فیلم وجود داره، اون هم این که فیلم دو ساعته، و بازی به طور متوسط ۳۰۰ ساعته! اون هم به صورت فعال نه فقط نگاه کردن! در واقع نقش اون فرد داره بازی میشه.
۲- ردهبندی بازی رو توجه کنید!
شرط میبندم اگر به ده نفر از اطرافتون بپرسید رده بندی ESRB چی هست، ۸۰ درصدشون نمیدونن!
-
- E برای همه مناسبه
- E10 برای ده سال و مسنتر مناسبه
- T برای ۱۳ سال به بالا مناسبه
- M برای ۱۷ سال به بالا مناسبه
این فقط بحث خشونت یا موضوعات جنسی نیست! مثلا رده T به ترکیبی از موضوعات مصرف الکل، فانتزی خشونت، قماربازی و محتوای جنسی رو در نظر میگیره!
در نظر بگیرید، این ردهبندی حداقل کاریه که باید بکنید و رعایت نکردنش مثل رعایت نکردن دوز دارو هست! توی کشور ما مثل آمریکا و کانادا از این رتبهبندی استفاده میشه، اما در سایر کشورها ممکنه ردهبندیهای دیگری رایج باشه. این تصویر یک نمونه از سایر رتبهبندیهاست.
این ردهبندیها معمولا روی جلد، سیدی یا صفحه اول بازی هست، اگر گوگلش کنید هم میتونید پیداش کنید.
ردهبندیهای دیگه هم هستن! مثلا احتمالا شما هم دوست ندارید فرزندتون یک بازی بیکیفیت رو بازی کنه! همون طور که دوست ندارید فیلم یا کالای کمکیفیت مصرف کنه!
سایتهایی مثل
-
- metacritic game
- Opencritic
- GameSpot
- IGN
- GamesRadar
کیفیت و نقدهای بازیها رو قرار میدن و کمک میکنن درک بهتری از کیفیت اون بازی داشته باشید. دقت کنید مثل انتخاب مدرسه (از منظر کیفی) برای فرزندتون مهمه.
توی ایران هم این سایت رو داریم
- chebazi.ircg.ir
- panevesht.com
- gamefa.com
- pardisgame.net
- zoomg.ir
- gameology.ir
- bazinameh.org
- www.devlog.ir
- GamersParadise Channel
- puzmag.com
سایتها یا کانالهای خودتون رو برای من بفرستید، توی توضیح این بخش قرار میدم.
۳- سطح خشونت
این سطح خشونت بازی هم از اون چیزهایی هست که سالهاست در مورد خشونتآور بودنش بحث هست. خیلی مطالعات نشون میدن که تاثیر داره، بعضی هم نشون میدن که نداره!
به هر حال این دیگه به پدر و مادر بستگی داره. مثلا کی دوست دارن بچش توی مدرسهای بره که دارن هم رو قتل عام میکنن یا با اره به جون هم میافتن، البته با خود بچشون کاری ندارن، حالا ممکنه بعضی دانشمندا بگن احتمالش هست این وقایع مدرسه در خشونت بچه تاثیر نداشته باشه! (دوباره تکرار میکنم، میزان فعالیت و کنش یک شخص در بازی، از یک سال تحصیلی مدرسه هم بیشتره!)
بد نیست اگر توی یوتیوب، توییچ، آپارات یا سایر پلتفرمهای پخش ویدیو، قسمتهایی از بازی رو ببینید تا دستتون بیاد فضای بازی چیه؟
۴- روحافزا بودن بازی!
یک سوال بپرسم؟ دوست دارید بچتون بره توی یک مدرسه تاریک و با فضای زیرزمینی، یا بره توی کلاسهایی که رو به فضای سبز و باغ هست؟ این میتونه کمکتون کنه که به جو بازی توجه کنید! رنگ و طرح بازی اهمیت زیادی داره! آرامبخشی بازی، آسیب نزدن به ذهن به لحاظ فضا فوقالعاده مهم هستند.
مثلا من بازیهای فوتبال یا سایر بازیهای اینچنینی برام اهمیتشون بیشترن
۵- فاکتورهای اعتیاد آور
موضوعات زیادی در اعتیاد آور بودن بازی نقش دارن، یکیش تعداد زیاد همبازیهای آنلاین هست! من خودم برای چند مدتی امتحانش کردم و چیز وحشتناکی بود! بازیهایی که شخص در یک نقش فرو میره هم اعتیادآوری بالایی دارن. ساده بودن، تعهدات (هر چند کذایی) داخل بازی، هویت گرفتن از بازی و … همه تاثیر زیادی در بازی میگذارن.
مثلا بازی X بیش از صد ساعت کار تیمی خواست تا تموم بشه و همه باید آنلاین میبودن
جهت اطلاع توی بعضی آمار، ایران بالاترین درصد معتادین به بازی رو داره و این موضوع چیز سادهای نیست.
۶- فاکتورهای رشد
بازیهایی که سخت باشن و شما رو به چالش بکشن
اگر قرار باشه بازی به رشد ذهنی کمک کنه باید تا حدودی سخت باشه که نشه لم داد و بدون تمرکز بازی کرد. اگر قرار باشه سرعت ذهن شما رو بهبود بده بهتره به اندازه کافی سریع باشه.
یک موضوع جالب که خلافش رو شاید شنیده باشید، اینه که بازی بهتره نیاز به چند تمرکز همزمان داشته باشه! عجیبه نه؟ این همه کتابها دارن در مورد عوارض چندکار همزمان صحبت میکنن پس این چیه جریانش؟
داستان اینه که مشکل چند کار همزمان برای اینه که ذهن به صورت طبیعی توان تمرکز روی چند موضوع رو نداره و به خاطر این ضعف نمیتونه چند کار رو همزمان انجام بده. اما نکته اینه که شما توی زندگی ناچاری به چنین توانایی دست پیدا کنی، نه این که ازش زیاد استفاده کنی.
مثلا اون اوایل که کسی بازی ماشین میکنه (مثل نید فور اسپید، یا هورایزن یا …) اون ابتدا فقط جلوش رو میبینه، آروم آروم میفهمه باید کیلومتر و … رو در نظر داشته باشه، میفهمه چطوری همزمان نقشه رو ببینه و بر اساس اون قبل از پیچیدن یا برخورد برنامهریزی کنه، میفهمه که همزمان برای مقابله با چند حریف چطور رفتار کنه.
یا مثلا توی فوتبال، یاد میگیره چطور از نقشه استفاده کنه، چطور همتیمیهاش رو ببینه، چطور همزمان حرکت بازیکنهای حریف رو ببینه، چطور استامینا و کارت داشتن بازیکنهای خودش رو در نظر بگیره، میفهمه که بازیکنی که داره توپ دستش میآد چه توانایی داره و بر اساس اون حرکت کنه … همه اینها در کسری از ثانیه انجام میشه و مدتها تسلط بر اون طول میکشه.
این تمرین بهتون کمک میکنه در صورت نیاز به چند کاربودن یا عکسالعمل سریع ذهنی، عمل کنید.
البته بازیهای ذهنی آنلاین یا آفلاین مثل شطرنج، بوردگیمها و از این دست هم داریم که بحثش جداست کلا.
یک آزمایش روی ۲ هزار بچه حدود ۱۰ ساله نشون داده که اونهایی که سه ساعت بازی در روز داشتند توی مهارتهای شناختی شامل حافظه و کنترل تکانه، اوضاع خیلی بهتری داشتن (آدرس مقاله)!
در ضمن توی بزرگسالهای ۶۰ تا ۸۰ سال هم تحقیقاتی نشون داده که سلامت شناختی با بازی بهبود جدی داشته و جالبه بدونید که دو نوع بازی انگری بردز و سوپرماریو رو هم جدا تست کرده بودن، (آدرس مقاله)، توی آزمایشهای دیگه ای هم نشون داده شده که این تغییرات در مغز ساختاری هستند.
چطور از بازیهای کامپیوتری برای زندگی خودمون یاد بگیریم؟
شاید حرفهایی که در این بخش میزنم فانتزی به نظر بیاد، اما بهتره بدونید خود من بدون این که کلاسی رفته باشم با حل مسائل توی بازیها مثل resident evil و … انگلیسی یادگرفتم، جالبه بدونید دانشمندای زیادی مثل سر فرد هویل هم از روی زیرنویس فیلم زبان رو یاد گرفتن.
نکته مهم اینه که موضوعات مطرح شده، باید با گفتگو و اکتشاف با شخص بازیکننده بهرهبرداری بشن، و به صورت خودکار قابل بهرهبرداری نیستند.
یک چیزی رو همینجا روش تاکید میکنم، اگر دیدید بازی داره از کنترل خارج میشه، بازی رو از برق بکشید یا پاک کنید اون بازی رو! اینا همه جای درسها و لذتهایی که میشه توی زندگی واقعی گرفت رو نمیگیره. توی قسمتهای قبل به اندازه کافی در موردش حرف زدیم. در واقع حرفهای پیش رو، یک نوع نگاه هست از چیزهایی که میشه یادگرفت، نه تجویز رها کردن درس یا سایر چیزها، به بهانه جبرانش با بازی.
۱- میشه از خود نروند و فرد رو در آغوش گرفت اما رشد هم ایجاد کرد
بازی هیچ وقت شما رو از خودش نمیرونه، با جذابیت و گفتگویی که باهاتون میکنه، مرتب شما رو تقویت میکنه تا بتونید مراحلش رو رد کنید یا به سطحی از مهارت برسید که بتونید با دوستانتون همتراز بشید یا برتر بشید.
اینها بدون زورگویی و فشار هست. اینها با در آغوش گرفتن فرد هست. فقط مهندسی میخواد و صبر. ما گاهی این صبر رو نداریم و انتظار داریم به صورت دفعتی همه چیز حل بشه
۲- شفافیت بازخورد چطور میتونه نگاه افراد رو تغییر بده
وقتی شخص به طور شفاف میفهمه داره از کجا میخوره اون قسمت رو بهبود میده، حتی اگر لازم باشه صدها بار موضوع رو تکرار کنه. معمولا بازیهایی که معمای پیچیده و بازخورد غیرشفاف دارن، یا خیلی کم مورد استقبال قرار میگیرن یا سطح غیرشفاف بودن در بازخورد رو میگذارن برای مراحل پایانی بازی.
۳- چطور میشه هدفگذاری کرد و با افزایش به اندازه چالش هم مهارت رو زیاد کرد و هم زمان لذت و غرقگی رو هم به افراد داد
به مرحلهبندی بازیها دقت کنید، هر مرحله معمولا با یک غول یا یک رویداد به اتمام میرسه! یک جشن کوچک که میتونه شامل یک آفرین باشه حتی. توی این مرحلهها معمولا یک سطح به مهارتتون اضافه شده و تونستید گام در مرحله بعدی بگذارید.
در تمام این مدت که با تمام وجود داشتید انرژی میگذاشتید، از انجام بازی لذت بردید و کاملا غرق در اون بودید. همین رو میشه برای زندگی هم به کار برد و کارهای بزرگ زندگی رو قطعه قطعه کرد، برای هر کدوم یک رویداد یا غول در نظر گرفت و جشن کوچکی برای هر مرحله در نظر گرفت و به ترتیب هدفها سختتر و سختتر بشن که با مهارت کسب شده تناسب داشته باشن.
۴- چطور میشه، در یک زمینه خاص به چنان سطحی از مهارت رسید که خود بزرگترها هم شاخ در بیارن
من توی فامیل به خاطر این که تابلو از بازی حمایت میکنم با بچهها زیاد بازی میکنم و ازشون میپرسم چکار میکنم. گاهی از بچههای ۷ ساله چنان مهارتی میبینم، چنان حفظیاتی میبینم که وقتی با پدر و مادر هم در میون میگذارم باورشون نمیشه. این سطح از توانایی و مهارت قابل دستیابیه اما همونطور که در قسمتهای قبل گفتم نیاز به هدفگذاری و بازخوردهای مستمر داره.
۵- چقدر شکست لازمه و رقابت تا یک محصول بتونه دل کاربر رو به دست بیاره! همه بازیها موفق نمیشن، همشون نمیتونن افراد رو غرق کنن، آزمون میکنن، بازطراحی میکنن، مهندسی میکنن و ….
موضوع اینه که از هر ده تا بازی شاید دوتاش موفق بشن، اینجوری نیست که همیشه بازیهای طراحی شده موفق بشن دل افراد رو به دستبیارن. مراحلی که گفته شد رو بارها و بارها بازطراحی میکنن. قرار نیست حتی اگر کاری رو با تمام وجود انجام دادیم لزوما به ثمر برسه، باید بازطراحی بشن.
۶- مفهوم شکست و اثر ذهنی شکستها و مشکلات
تو بازی ممکنه صد بار شکست بخوری اما یک بار میبری و معمولا دوباره طی کردن اون یک راه برات سخته. اما وقتی به گذشتت نگاه میکنه اون برد رو در نظر میگیری. اما توی زندگی گاهی صدبار آسیب میبینیم تا یاد بگیریم چطور مراحل زندگی رو بگذرونیم، بالاخره اون مرحله رو میگذرونیم و با برد میریم مرحله بالاتر، اما به طرز احمقانهای روی باختها تمرکز میکنیم، روی آسیبها تمرکز میکنیم. روی فشارها تمرکز میکنیم.
۷- چطور میشه از زندگی لذت برد، بدون این که نیاز به پول آنچنانی باشه، چطور هیچ چیز همیشگی نیست
دقت کنید این لذت، غرقگی، ذوق و شوق کودکانه داخل بازی واقعیه، کافیه کمی بازی کنید (بازی مناسب خودتون رو) اون غرفگی که توش بهتون دست میده رو گاهی با هیچ چیز حاضر نیستید عوض کنید، این جریان تفاوتی نمیکنه در یک منزل ۱۰ هزار متری باشه یا در یک کلوپ کوچیک با اجاره ساعتی.
از طرفی میبینید که حتی این لذتهای باحال هم بعد از چند وقت رنگ میبازه و تن به چرخه اجبار میده. میفهمید که یک مشکلی در وجود آدمی هست که بعد از عادت کردن به بهترین و جذابترین چیزها، باز هم مشکل براش میآد و دیگه اون لذت رو نمیتونه تا مدتها ادامه بده.
۸- محدودیت انسان، محدودیت منابع و امکان مدیریت حرفهای اونها با کمی مهارت
به حرفهای بچههایی که دارن بازی میکنن توجه کنید، از چیزهایی مثل میزان جون یا خون شخصیت بازی حرف میزنن، میزان تیرها و مهمت، میزان استامینا یا انرژی باقیمانده، نوع محدودیتها،برتریها و مهارتهای اختصاصی شخصیت مورد نظر و … تقریبا توی هر بازی جدی با اینها مواجه میشید.
همون اول میفهمید که شخصیتها شبیه هم نیستن، قابل مقایسه نیستند، هر کدوم برای کاری مناسبن، میزان منابعشون محدوده و …
اینها رو جزئی از طراحی بازی میدونید، دلخوری نداره که فلان بازیکن این قدرتها و امکانات رو داره اون یکی چیزهای دیگه رو.
همین رو توی زندگی برای زمان، پول، استعدادها، وضعیت خانوادگی، امکانات و … میتونید ببینید. اصلا چه اشکالی داره ما با سایرین متفاوت باشیم؟ میتونیم درک کنیم که تفاوت در میزان منابع، امکانات و استعدادها چطور در بازی زندگی کاربرد دارن؟
۹- مواجهه با تصمیمهاتون
خیلی اوقات به خاطر رسانهها یا جو مسموم یا محدودیتهای ذهنی فرد یا خانوادش، مرتب سعی میشه مسئولیت کار از روی بچه برداشته بشه و روی فرد دیگری بیفته! طرف با عواقب تصمیماتش مواجه نیست!
حالا همون فرد میآد در یک فضا و میبینه اگر اشتباهی تصمیم بگیره، سریع عواقبش رو درک میکنه! تمام این تصمیمها به عهده فرده و عواقبش هم بهش گفته میشه. این واقع بینی و پذیرش مسئولیت که میتونه در فرد نهادینه بشه خیلی جای کار داره.
۱۰- تابآوری و مقاومت در مسیر پیشرفت، خجالت نکشیدن
وقتی اون اولا بازی رو شروع میکنی، میبینی یک بچه چند ساله هم از تو جلوتره، اما با بازی کردن و مهارت بیشتر میبینی که امکان بهبود وجود داره، خجالتی در باخت نیست. و شروع ماجرا از خجالت کشیدن و احمق به نظر رسیدنه.
وقتی دهها بار در انجام یک مرحله یا ماموریت شکست میخورید باز هم انجامش میدید، اونقدر ادامه میدین تا به اون لحظه لذتبخش برسین. این سطح از تابآوری و مقاومت رو من کمتر جایی دیدم.
۱۱- همکاری و رهبری
روند جالبی که در بازیها داره بروز پیدا میکنه، بازیهای تیمی هست، حالا هم تیمیهات توسط خودت ممکنه کنترل بشن یا توسط دیگران، یا هوش مصنوعی. توی خیلی از بازیهای دیگه هم چیدن تیم یا انتخاب عضو کنترل شونده توسط بازیکن وجود داره.
داشتم فکر میکردم ما کجا چنین جایگاهی به بچهها یا حتی خودمون میدیم در زندگی واقعی؟ کی قراره این چیزها رو تمرین کنیم؟ بارها و بارها مسیر همکاری، کار تیمی و رهبری رو انجام داد تا با بازخوردهای شفاف و به موقع، به هدف رسید؟
نکته بسیار مهم این وسط هم اینه که باید این نیاز دیده بشه و از این نیاز به همکاری و رهبری برای یادگیری و مطالعه در اون حوزهها استفاده کرد.
۱۲- دور زدن مسیر، پیدا کردن مسیرهای میانبر، تخممرغ شانسی و … برای حرفهایها، خطی نبودن زندگی
داستان Easter egg رو خیلیهاتون احتمالا باهاش مواجه شدید، کسایی که به بازی تسلط دارن، ناگهان از یک مسیر میانبر میرن یا امتیاز و سلاحی رو از یک جای خاص در میآرن که بقیه به فکرشون رو هم نمیرسه! (فیلم Ready player one رو اگر دیده باشید از استیون اسپیلبرگ، بیشتر با این مفهوم آشنا میشید) این موضوع از این جهت اهمیت داره که بدونید این مسیرهای میانبر، یا مهارتهای خاصی در بازی هستند که ناگهان چندپله شما رو جلو میندازن، منتها رسیدن بهشون نیاز به یک مهارت اولیه داره که باید کسب بشن.
مثلا یادمه مسابقه ما این بود که کی میتونه قارچخور، شینوبی یا … رو زودتر بره. یادمه که قارچخوری که برای یک نفر توی چند ساعت شاید به انتها میرسید رو زیر ۸ دقیقه میرفتم یا شینوبی رو زیر ۴۰ دقیقه. نکته این بود که میانبرهای محیط یا مهارتی رو استفاده میکردیم. مثلا خیلی جاها میدونستی لزومی نداره با طرف درگیر بشی!
این میانبرها در زندگی هم وجود داره که البته نمیشه روشون تمرکز کرد. باز هم تکرار میکنم اینها مفاهیم قابل گفتگو هستند.
۱۳- گاهی خود بردن و به دست آوردن مهم نیست، وقتی به اون لذتی که وسط بازی میبری فکر میکنی (همون عبارت مسیر مهمه و هدف کمتر مهمه)
اگر با ده نفری که جدی بازی میکنن ازشون بپرسی دستاوردت چیه از بازی کامپیوتری؟ به نظرت چی میگن؟ آیا میگن که مثلا من سه بار بازی رو به آخر رسوندم؟ اگر هم چنین چیزی گفتن میتونی بپرسی خوب که چی؟ وقتی کسی واقعا بتونه حال خودش رو بفهمه، بهت میگه اون لذت و غرقگی وسط بازی برام مهمه! حالا هر بار برای رسیدن یکی از این هدفها وارد غرقگی میشم و کشف لذت. در واقع هدف وسیله است انگار! تا بشه هیجان داشت، بشه لذت برد، بشه در یک راستای مشخص حرکت کرد. چون وقتی به اون هدف میانی میرسی، میندازیش دور (مثل یک ابزار) و میری دنبال هدف بعدی.
۱۴- زندگی همچین منصفانه نیست!
وقتی سه چهار نفر میشینید بازی کردن که برای من توی شرکت زیاد رخ میده، میبینی یکی نمیتونه اون روز رو خوب بازی کنه، و میگه امروز روی مود نیستم، نمیتونم با تمام تمرکز بازی کنم. میفهمه که این نقص موقته و فردا پدرتون رو در میآرم.
یا مثلا خود من با وجود این که سالها شطرنج کار کردم و حتی مقامهایی هم داشتم، اما حوصله بازیهای استراتژیک رو ندارم و حتی درشون ضعیفم، اما اونهایی که عکسالعمل خیلی سریع رو بخوان خیلی خوب هستم. قرار نیست منصفانه باشه استعدادها و مهارتهای ما در بازی.
حتی گاهی قرار نیست حالا حالاها بتونیم بازی خودمون رو پیدا کنیم.
فراتر از اون وقتی بازی شروع میشه، و شما میزان امتیاز خاصی داری، یا یک کاراکتر، تیم یا از این دست بهتون داده میشه، میفهمید که تفاوت وجود داره! کسی که دو سال از شما زودتر شروع کرده، کسی که امکان بازی بیشتر داره نسبت به شما، رو فرمتره! این موضوع یک چیز کاملا طبیعی و قابل درکه. اما طرف هنوز میتونه از پیشرفتش، از طی مسیرش لذت ببره.
خیلی خوبه که همین موضوع رو در مورد زندگی واقعی هم گفتگو کنیم.
۱۵- بازی که منابعت بینهات باشه همچین ارزشی نداره!
توی بازی یک اصطلاحی داریم به اسم چیت. اینها معمولا یک سری دستورالعل هستند که محیط بازی رو تغییر میدن. مثلا شما رو ضد ضربه میکنه، تعداد تیرهاتون رو بینهایت میکنه، تعداد جونتون رو دهبرابر میکنه، آفساید رو تو فوتبالش غیرفعال میکنه، همه بازیکنهای بزرگ تاریخ (که مردن رو) رو توی یک تیم جمع میکنه.
اون اوایل که آدم شروع به بازی میکنه براش جذابه استفاده از همین چیتهایی. اما وقتی که آدم توی اون بازی قوی میشه، خودش شروع میکنه حتی چیت میزنه که محدودتر بشه! افتخارش اینه که ببین من با این محدودیت دارم کار میکنم و اون غرقگی یا فشار ذهنی که برای رد کردن مراحل وجود داره، جذابیت رو زیاد میکنه.
اگر به یک بازیکن حرفهای بگی من فلان مرحله رو رد کردم اما با چیت کد، نگاه عاقلاندرسفیهی میندازه به شما رو و فریبکاری در نظر میگیره این کار رو. هیچ افتخاری برای شما قائل نخواهند بود!
البته این چیتها برای زمانی که بازی واقعا سخت شروع میشن یا بخوای با داشتن دانش چیت زدن خودت رو به رخ بکشی شاید جذاب باشه، اما این نیست که اون آدم لذت بیشتری از کسی که چیت نزده ببره!
این موضوعات در بازی کاملا تعریف شده و مشخصه. چرا گاهی توی زندگی نمیتونیم چنین گفتگویی با هم داشته باشیم؟ چرا فکر میکنیم اونی که پدر و مادرش همه چیز رو براش فراهم کردن، لزوما لذت بیشتری از ما میتونه ببره؟ چرا اونی که محیطش متفاوته میتونه لذت بیشتری ببره؟
اگر اون تعادل بین چالش و مهارت رو یادتون بیاد، انجام بازی که همه چیز براتون تامینه، چیزی جز کسالت به بار نخواهد آورد!
یک نکته کوچیک فلسفی میگم جالبه. شوپنهاور میگفت آثار هنری که درد رو به تصویر میکنن، چرا برای ما جذابن. به نوعی معتقد بود، عمق و معنای حیات با غلبه بر رنج به دست میآد. بدونه تنهایی، درک عشق معنی نداره، زیبایی بدون زشتی، ایمان بدون شک و … هیچ کدوم معنی ندارن. به نوعی لذت در پس رنج میآد. (البته ایرادهای متفاوتی به این نظریهها گرفته شده اما به نظرم اون تعادل چیکسن میهای در مورد مهارت و چالش خیلی خوب میتونه این نقصان رو برطرف کنه.
این که چقدر سخت بوده تا یک مرحله رو رد کنید، اون سطح از غرقگی که تحمل کردید، همه اینها رابطه جالبی داره با میزان لذتی که از طی اون مسیر میبرید.
۱۶- عادات چطور شکل میگیرن!
روز اولی که شروع میشه یک بازی، تا زمانی که مهارت به آرامی توسعه پیدا میکنه و بعد از چند وقت در اون حوزه طرف حرفی برای گفتن داره، یک کارگاه آموزشی جذاب و تمام عیاره. حالا توی بعضی بازیها باید روزانه به اون بازی سر زد و کاری رو توش انجام داد و این کار بعد از مدتی به عادت فرد تبدیل میشه.
این که فرد سر ساعت مشخص میآد سراغ بازی، و به صورت منظم و روزانه مراحل رو رد میکنه خیلی موضوع جذابیه برای گفتگو.
۱۷- خوندن راهنمای بازی و مشاهده ویدیوهای مربوط به بزرگان اون حوزه چقدر ذهن شما رو باز میکنه
ممکنه شما سالها با دوستانتون یک بازی کامپیوتری مثل مورتال کمبات یا فوتبال یا … رو انجام بدید. اما وقتی بازی نفرات اول دنیا رو میبینید در این حوزهها (که گاهی ۲۰ یا ۳۰ سالشونه حتی)، با خودتون میگید یعنی چنین کارهایی هم ممکنه و من این همه سال نمیدونستم؟ یعنی میشه کاراکترم رو با این توانایی تصور کنم؟ اصلا سطح تصور شما از بازی متفاوت میشه.
یا موضوع دیگه که به نظرم خیلی جالبه اینه که خیلیها راهنماییهای داخل خود بازی رو هم به درستی نمیخونن، حتی اگر سالها اون رو بازی کرده باشن. اما با یادگیری چند تا نکته از اونها ناگهان سطح مهارت و بازی افزایش پیدا میکنه.
این موضوعات در زندگی واقعی، مثل خوندن زندگی بزرگان میمونه، با خودتون میگید، یعنی من هم میتونم اینجوری از ابزارهام استفاده کنم؟ یعنی چنین سطحی هم برای من متصوره؟ یا وقتی توی سایر موضوعات میرید و واقعا دستورالعمل انجام اون کار رو مطالعه میکنید، سطح مهارتیتون با همون چند کتاب، چندین پله متفاوت خواهد شد.
داستان اون آدم پا به سن گذاشتهای رو شنیدید که وقتی داشت از جایی رد میشد دید شخصی زیر گاری گیر کرده، رفت کمک کنه و دید میتونه اون گاری رو بلند کنه، ناراحت و غمگین رفت خونه. ازش پرسیدن چرا اینجوری شدی؟ تو که کار خوبی کردی؟ گفت من این همه سال چنین توانایی داشتم و نهتنها هیچ وقت ازش استفاده نکردم بلکه حتی فکر نمیکردم دارم چنین چیزی رو. (یکمیش شبیه داستان ژانوالژان یا مادلین توی بینوایان هست اما اون نیست)
۱۸- بعضی مهارتها رو میشه به دست آورد حتی اگر کل افراد بگن نه، اما باید براش زحمت بکشی
توی قسمت قبل از این صحبت کردیم که بازیهایی که توش ناجارید همزمان به چند جا/موضوع متفاوت توجه کنید، میتونن به شدت مفید باشن. نمونههاییش رو در قسمت ۱ این فصل آورده بودم. اما اگر به چند نفر بگید، این کار رو غیرممکن میدونن، اما برید با یک نفر حرفهای در یکی از بازیهای فوتبال، مبارزهای، مسابقات ماشینی یا بازیهای استراتژیک صحبت کنید. ازشون بپرسید وقتی داری بازی میکنی به چه چیزهایی توجه میکنید که اون دکمه رو میزنید؟ بعد میبینید که در کسری از ثانیه، همزمان دارن با توجه به چندین نقطه مختلف در بازی، تحلیل میکنن و همون زمان دکمشون رو هم فشار میدن! توصیه میکنم گیم پلی مسابقات جهانی یکی از بازیها رو بببینید و سعی کنید خودتون هم کمی بازی کنید تا متوجه بشید با چه چیز خارقالعادهای مواجه شدید.
اون ابتدا شاید همه اطرافیان بگن غیر ممکنه، اما اون شخص با تمرین درازمدت و یادگیری میتونه چنین کاری رو انجام بده و نتیجه جذاب و خیرهکننده است.
۱۹- تفکر منتقدانه، مهارت حل مسئله و نگاه خارج از جعبه
یادم میآد خیلی از بازیها که توی کلوپ محل کسی نمیتونست بره رو میدادن من انجامشون بدم. یا میشستم کنار یکی دیگه تا حلش کنه. نمونش یادم میآد بروسلی بود توی سگا (اسم دقیقش اژدها، داستان بروسلی بود) که غول مرحله آخرش رو هر چقدر میزدی نمیمرد، اما اگر با نانچیکو خفش میکردی امکان کشتنش وجود داشت! مورتال کمبات، رزیدناویل، Syphon Filter، متالگیر و خیلی بازیهای دیگه. توی هموشون کلی مسئله بود که باید حل میکردی، میرفتی مطالعه میکردی مسئله رو، بارها و بارها تحلیل میکردی و یک روش رو اجرا میکردی، تا راهحل پیدا بشه، گاهی چیزهای کاملا احمقانه رو اجرا میکردی تا بتونی بازی رو تموم کنی.
شاید یک آفت گسترش امروزی اینترنت و گسترش ویدیوهای گیمپلی، اینه که بچهها فشار نمیآرن به خودشون برای حل مسئله و به نوعی از ویدیوها به جای افزایش سطح مهارت مثل حلالمسائل به اونها نگاه میکنن که به نظرم خوب نیست. خیلی خوبه که پدر و مادر بتونن در این مورد گفتگو و کمک کنن .
همین الان هم وقتی کنار بچهها میشینم که توی کارشون مشکل خوردن و نمیتونن یک مسئله یا الگوریتم رو پیدا کنن و نقش اردک پلاستیکی (برنامهنویسی که طرف باید راهحل و اجراش رو براتون شرح بده) رو براشون بازی میکنم یاد همون عادات بچگی میافتم.
گاهی بهشون میفهمونم که میتونن راهحلهای به ظاهر احمقانه رو امتحان کنن، چجوری با مسائل توی بازی مواجه بشن و …
۲۰- چطور از دکمه پاوس یا ایست در بازی استفاده کنیم
گاهی اوقات باید ایستادن در میانه، فکر کردن یا استراحت اهمیت بالایی داره. وقتی مسئله سختی دارید، وقتی کار مهمتری دارید، بهتره حتی چیزی که در حال انجام دارید رو متوقف میکنید، دکمه توقف رو میزنید و میرید سراغ اون کار. این موضوع باید حتما گفتگو بشه، توی زندگی معمولی هم وقتی با مشکلی مواجه میشن، بهتره گفتگوی مشابهی رو داشته باشیم.
قبول دارم خیلی جاها چنین چیزی وجود نداره، اما حداقل طبق تجربه من، اکثر چیزهایی که به ظاهر غیر قابل توقف میاومدن و نابودکننده، با یک پاوز زدن، تفکر و آرامش حل میشد.
یادمه وقتی اتفاقی برام میافتاد، مثلا ماشینم خراب میشد توی بیابون، یا آسیبی وارد میشد. دکمه توقف رو میزدم، میشستم توی ماشین، کمی استراحت میکردم و بعد میرفتم سراغ مسئله.
۲۱- مهارتهای ذهنی چقدر با مهارتهای فیزیکی متفاوتن اما به هم ربط دارن
ممکنه شما در بازی فوتبال کامپیوتری آدم بسیار قدری باشید و کسی حریفتون نباشه، اما توی دنیای واقعی حتی نتونید یک گل رو بزنید، ممکنه در پیدا کردن استراتژی، یافتن مسیر یا … خیلی خوب باشید، اما مهارتهای فیزیکیتون به کار نیاد. دونستن اهمیت این مهارتهای مکمل و کلیدی، خیلی موضوع جذابی برای گفتگو هست.
مثلا این که شما میتونید مسائل ریاضی رو بفهمید، اما مهارت ذهنی کافی برای حلش رو ندارید و باید با تمرین زیاد به دستش بیارید، خیلی موضوع مهمیه، در مورد سایر مهارتها و جایگاههای مختلف زندگی هم همینطور.
۲۲- مدیریت استرس
یک نگاه به مسابقات جهانی یکی از بازیها بندازید که مثلا یک بچه ۱۵ ساله داره مسابقه میده، تحت اون فشار کشنده که بیننده رو هم میخکوب میکنه، چشماش رو میبنده، تنفسش رو کنترل میکنه، وقت میگیره، با مربیش صحبت میکنه.
(ایده برای یویتیوب و اینستا، بعضی از این ویدیوها رو بگذاریم که مربوطن)
تحقیقات نشون داده که چقدر انجام بازیهای کامپیوتری در کنترل احساسات، تکانهها و استرس مفید هستند (البته بازی با بازی متفاوته اثرهاشون و کمی نتایج شاید گیجکننده به نظر بیان، این مقاله نگاه خوبی داشته). دوباره تاکید کنم حدودی داره اون بازی مفید و نمیشه اجازه اعتیاد یا استفاده بیاندازه رو داد و نباید جای زندگی واقعی رو بگیره. توجه کنید، استرس زمان بازی به شدت بالاست و زیاد از حد بودن در اون،میتونه آسیبزا باشه، این باید متفاوت از مهارت کنترل استرس خارج از زمان بازی در نظر گرفته بشه.
۲۳- خودآگاهی، خویشتنآگاهی و هشیاری
توجه کنید یک خودآگاهی (consciousness) داریم و یک خویشتنآگاهی (Self-awareness) که گاهی با هم یکی دیده میشن. البته خود من هم گاهی از خودآگاهی برای دومی استفاده میکنم.
خودآگاهی یعنی این ما از اطلاعات حسی ورودی، افکار و عواطف خودمون آگاهیم. میدونیم داره چی در ما میگذره! اما در خویشتن آگاهی بیشتر تمرکز بر اینه که ما با افکاری که در آن لحظه داره رخ میده متفاوتیم. کسی که خویشتنآگاهی نداره، تصور میکنه با افکاری را که در حال روی دادن هستند یکیه و این رو یک موضوع گذرا نمیبینه. همون چیزی که توی بچه آروم آروم شکل میگیره، فرد خودش رو از تصویرش توی آینه متفاوت میدونه و میفهمه این صرفا یک تصویر از اون فرده نه خود فرد.
هوشیاری (Alertness) هم با موضوعات بالا کمی تفاوت داره. بیشتر به آگاهی، دقت بالا، توجه و تمرکز (به خصوص در زمان حال) مربوطه.
به خاطر فشار بازی، خیلی ساده میفهید که الان آمادگی ذهنی رو دارید یا نه! امروز در چه حالی هستید! جالبه من با همکارام که بازی میکنم و بازی به اندازه کافی سخته، مرتب این رو میشنوم امروز تمرکزم کمه، یا امروز توی این مودم! اما توی کارهای سخت کمتر این حرفها رو میشنوی. یعنی در زمان بازی یاد میگیرید که سریع ذهنتون رو ارزیابی کنید. مثلا من با بعضی از بازیها به سادگی آمادگی ذهنی اون روزم رو میفهمم. بهبود و درک خودآگاهی، هشیاری و خویشتنآگاهی در بازی قابل تصوره.
به تنفسها، گفتگوها یا حرکات بچههای پنج، ده، پونزده سالهای که میخوان یک مرحله سخت رو بگذرونن دقت کنید! آیا چنین چیزی رو خارج از بازی مشاهده میکنید؟ چرا در موردش برای استفاده در سایر موضوعات گفتگو نکنیم؟
۲۳- هنر اذعان
تعریفی که از هنر اذعان یا Assertiveness میشه گفتگوهای پیرامون حس و حال، ذهن و از این دست هست. این که
- چیزی که لازم دارید رو درخواست کنید
- با دیگران گفتگو داشته باشید حول یک محور
- بتونید نظرتون رو راحت بگید و این که چه احساسی دارید
- بتونید محترمانه نظر مخالفتون رو بیان کنید.
- پیشنهادات یا ایدههای خودتون رو بیان کنید.
- بدون اینکه احساس گناه کنید، جواب نه بدید
این هنر اذعان، یک روش گفتگو است که برای رسیدن به خواستهها فوقالعاده مهمه. هنر این که به خودمون و دیگران بفهمونید همونقدر که برای دیگران ارزش قائلیم برای خودمون هم ارزش قائلیم. یک جورایی من خوبم و تو خوبی. نشانه عزت نفس هست.
اگر کتاب استثناییها از ملکوم گلدول رو خونده باشید (اگر نخوندید خیلی چیز برای یادگرفتن داره) دو بخش داره در مورد مشکلی که در مورد نابغهها وجود داره. نشون میده هوش اگر در کنار هنر اذعان و هوش هیجانی نباشه، چقدر بیارزش میشه.
به عنوان مثال از شخصی به نام Christopher Langan نام میبره که مطالعات نشون میدن آیکیو حدود ۲۱۰ داره! اما یک گوشهای داره کارهای بیارزش رو میکنه. بعد اون رو مقابسش میکنه با اپنهایمر مدیر بزرگترین پروژه آمریکا که حتی مشکلات رفتاری زیادی هم داشت ولی نهایت آیکیوش ۱۵۰ بود! اما هنر درخواست و گفتگویی که خانوادههای ثروتمند و گفتگو محور داشتن، باعث میشه با هوش خیلی کمتر نتایج خیلی بهتری بگیره.
مسائلی از این دست که لنگِن نتونسته بود با مدیر مدرسش سر ساعت اومدن به مدرسه گفتگو کنه یا سایر موضوعات، باعث نشده بود به مسیر مناسب وارد بشه. اما اپنهایمر با این که قبلا از آزمایشگاه شیمی موارد دزدی کرده بود تا معلمش رو مسموم کنه، با مذاکرات به موقع تونست جایگاههای بالایی رو به دست بیاره کما این که بزرگترین و کثیفترین پروژه تاریخ رو بهش دادن! پروژه بمب اتم آمریکا.
اپیزودها
یه جورایی بازی مثل یک اژدها هست که مواظبت نکنی میاد میخوره آدم رو، ولی باهاش کلی کار هم میتونی انجام بدی.
ابتدا کمی در مورد آدابی که به معتاد نشدن کمک میکنن صحبت میکنیم.
- مسائل بهداشتی
- فعالیت فیزیکی مناسب
- تنوع طلبی
- اجتماعی بودن
حتی از کتاب «سی میلیون کلمه» از دانا ساسکیند صحبت میکنیم!
- جلوگیری از ورود به فراواقعیتها
- جلوگیری از فرار!
- احساس نادیده انگاشته شدن
- عزت نفس پایین
- به عنوان ابزاری برای کنترل احساسات
- اضطراب و روان رنجوری
مسئله مهمی که پیش میآد اینه: چه بازی رو انتخاب کنیم بهتره؟
چه به لحاظ سلامت روان، چه به لحاظ رشد، و چه به لحاظ آسیبهای کمتر
اینجا پنج موضوع اصلی رو بررسی میکنیم
- رده بندی بازیها چطوری انجام میشه؟
- محتوای بازی رو چطور انتخاب کنیم؟
- خشونت در بازی چطور اثر داره؟
- فاکتورهای اعتیادآور چیان؟
- فاکتورهای کمک کننده به رشد چیان؟
و کلی موضوع دیگه
اپیزود بعد هم از همین قسمت ۵ میآد که در مورد نحوه استفاده از بازیها در زندگی صحبت میکنیم
بازی کامپیوتری رو انقدر ساده نبینید، یک فرایند تکامل خیلی جالب رو طی کرده و میشه ازش برای زندگی استفاده کرد
- میشه از خود نروند و فرد رو در آغوش گرفت اما رشد هم ایجاد کرد
- شفافیت بازخورد چطور میتونه نگاه افراد رو تغییر بده
- چطور میشه هدفگذاری کرد و با افزایش به اندازه چالش هم مهارت رو زیاد کرد و هم زمان لذت و غرقگی رو هم به افراد داد
- چطور میشه، در یک زمینه خاص به چنان سطحی از مهارت رسید که خود بزرگترها هم شاخ در بیارن
- چقدر شکست لازمه و رقابت تا یک محصول بتونه دل کاربر رو به دست بیاره! همه بازیها موفق نمیشن، همشون نمیتونن افراد رو غرق کنن، آزمون میکنن، بازطراحی میکنن، مهندسی میکنن و ….
- مفهوم شکست و اثر ذهنی شکستها و مشکلات
- چطور میشه از زندگی لذت برد، بدون این که نیاز به پول آنچنانی باشه، چطور هیچ چیز همیشگی نیست
- محدودیت انسان، محدودیت منابع و امکان مدیریت حرفهای اونها با کمی مهارت
موضوع
چطور از بازیهای کامپیوتری برای زندگی خودمون یاد بگیریم؟
احتمالا سه اپیزود طول بکشه یعنی اپیزود ۱۷ و ۱۸ هم به این موضوع اختصاص داره
این قسمت باز هم در مورد
چطور از بازیهای کامپیوتری برای زندگی خودمون یاد بگیریم؟
هست
مواردی مثل
- ۹- مواجهه با تصمیمهاتون
- ۱۰- تابآوری و مقاومت در مسیر پیشرفت، خجالت نکشیدن
- ۱۱- همکاری و رهبری
- ۱۲- دور زدن مسیر، پیدا کردن مسیرهای میانبر، تخممرغ شانسی و … برای حرفهایها، خطی نبودن زندگی
- ۱۳- گاهی خود بردن و به دست آوردن مهم نیست، وقتی به اون لذتی که وسط بازی میبری فکر میکنی (همون عبارت مسیر مهمه و هدف کمتر مهمه)
- ۱۴- زندگی همچین منصفانه نیست!
- ۱۵- بازی که منابعت بینهات باشه همچین ارزشی نداره!
- ۱۶- عادات چطور شکل میگیرن!
- ۱۷- خوندن راهنمای بازی و مشاهده ویدیوهای مربوط به بزرگان اون حوزه چقدر ذهن شما رو باز میکنه
- ۱۸- بعضی مهارتها رو میشه به دست آورد حتی اگر کل افراد بگن نه، اما باید براش زحمت بکشی
- ۱۹- تفکر منتقدانه، مهارت حل مسئله و نگاه خارج از جعبه
- ۲۰- چطور از دکمه پاوز یا ایست در بازی استفاده کنیم
- ۲۱- مهارتهای ذهنی چقدر با مهارتهای فیزیکی متفاوتن اما به هم ربط دارن
- ۲۲- مدیریت استرس
- ۲۳- خودآگاهی، خویشتنآگاهی و هشیاری
- ۲۴- هنر اذعان
توی این قسمت مورد بحث قرار میگیرن
این بخش همینجا تموم میشه