رادیو تصمیم

1- چرا پدر و مادرها و حتی خود گیمرها در مقابل بازی کامپیوتری حرفی برای گفتن ندارند؟

پیش‌نوشت: برعکس بسیاری از توصیه‌ها در ابتدای کتاب‌ها، به هیچ وجه بعد از خوندن این قسمت عملی انجام ندید، چون دو سه قسمت قراره فقط روی موضوعاتی دست بگذاریم که قسمت شوم ماجرا رو می‌گه. ما با موضوع ساده‌ای طرف نیستیم. مقابله با بسیاری از موارد مطرح شده، کار ساده‌ای نیست و اگر قسمت‌های ۳...

پیش‌نوشت: برعکس بسیاری از توصیه‌ها در ابتدای کتاب‌ها، به هیچ وجه بعد از خوندن این قسمت عملی انجام ندید، چون دو سه قسمت قراره فقط روی موضوعاتی دست بگذاریم که قسمت شوم ماجرا رو می‌گه. ما با موضوع ساده‌ای طرف نیستیم. مقابله با بسیاری از موارد مطرح شده، کار ساده‌ای نیست و اگر قسمت‌های ۳ به بعد رو بخونید دستتون می‌آد چه باید کرد.


مهدی: میثم ی اتفاقی در این ی دهه اخیر افتاده که برای پدر و مادرها خیلی نگران کننده بوده. اونم اینه که با بچه هایی روبرو هستند که به سختی از پشت میزشون بلند میشن، موقع غذا خوردن باهاشون مشکل دارن، چه وقتی که میخان مهمونی برن چه وقتی که مهمون میاد از اتاقشون بیرون نمیان، افت درسی پیدا کردند و به هیچ دیگه گفتگو با والدین برای اونا جذابیتی نداره. والدین دلیل اصلی شون رو بازیهای کامپیوتری میدونن؟ 

نمی‌تونید با دادن یک هدیه، انتظار داشته باشید یه نفر برده شما بشه! حتی اگر اون شخص فرزندتون باشه. خود شما هم در کودکی، ربات فرمان‌بردار از پدر و مادرهاتون نبودید (که اگر بودید باید ببینیم چه آسیبی به همدیگر زدید)

دوره‌هایی که پدر و مادرها می‌تونستند بر خانواده حکومت کنند گذشته. حداقل، وقت فرمانبرداری کورکورانه دیگه گذشته،‌ نمی‌تونیم از کودکانمون (یا حتی از خودمون) چیزی رو بخوایم، فقط به این دلیل که دلمون خواسته! یعنی دیگه خواستن ما به عنوان تنها دلیل، کافی نیست، باید بتونیم با نظام فکری اون شخص (شامل فرزند یا خود فرد) هم دلایلی بیاریم، اون هم نه دلایلی که با نظام فکری گوینده سازگاره! بلکه باید دلایلی آورد که با نظام فکری پذیرنده هم سازگاره! یعنی خیلی  از نگرانی‌ها، آینده‌نگری‌ها، فلسفه‌ورزی‌های ما هیچ ارزشی برای کودکان نداره، و جالبه بهتون بگم، برای ناخودآگاه خودمون هم کارایی نداره. صرفا یک چیزهایی هست که کورکورانه به عنوان فکت در ذهن ما چپونده شده که خودمون نه بهش اعتقادی داریم و نه حتی در راستای اون تلاشی کردیم.

حتی کار جایی سخت‌تر می‌شه، که موضوعاتی مثل

  • نظام ارزش‌ها،
  • باورها،
  • افق دید،
  • سطح تحول روانی و …
  • میزان خواب در شب گذشته، سطح قند خون در اون زمان

هم در پذیرفتن یک حرف تاثیرگذاره ، ما با خودمون هم رو راست نیستیم و در خیلی مواردی، با آنچه تصور می‌کنیم فاصله بسیاری داریم. مالکوم گلدول در یکی از سخنرانی‌هاش حرف زیبایی می‌زنه:

مردم نمی دانند که چه می خواهند! درست است؟ مثلا اگر از همه شما در این سالن بپرسم چه قهوه‌ای می خواهید؟ می دانید شما چه جوابی خواهید داد؟ هر  از کدام شما خواهد گفت، «من یک قهوۀ ساده، غلیظ و بوداده می خواهم»
حالا چند درصد شما واقعا یک قهوۀ ساده، غلیظ و بو داده شده را دوست دارد؟  بیشتر شما قهوه رقیق، به همراه شیر را دوست دارید. اما شما هرگز، به کسی که از شما می پرسد چه چیزی می خواهید نخواهید گفت که «من قهوه رقیق، به همراه شیر می خواهم.»

مثال‌های زیادی از نوع پاراگراف بالا وجود داره … شما نمی‌دانید واقعا  چه چیزی میخواهید، برای همین گاهی به مهمانی یا یک سفر می‌روید و تهش  ته دلتون با خودتون می‌گید کاش خونه می‌موندم! (هنر سیر و سفر اثر آلن دوباتن رو بخونید کمی در این مورد نوشته)، حتی گاهی پیش می‌آد که یک خانواده با هم به سفر می‌‌رن، اما هیچ کدومشون راضی به این سفر نبودن! مثلا پدر خانواده می‌خواد تعارفی بزنه تا بچه‌ها خوششون بیاد، همسر به خاطر نشکستن دل پدر خانواده می‌پذیره اما حالش رو نداره، فرزندان برای دل مادر می‌پذیرن و اگر از همه اون‌ها بپرسید، از این مهمونی یا سفر راضی هستید، ممکنه جواب همگی نه باشه اما به روی خودشون نمی‌آرن.

خواستم بگم، گاهی شما حتی به درستی نمی‌دونید چه چیزی می خواهید و به همین خاطر خلاف خواسته‌های خودتون زندگی می‌‌کنید. حتی پیش‌بینی‌های شما هم اغلب غلط از آب در میاد. بنابراین یک لحظه با خودتون فکر کنید، آیا من می‌تونم جایگاه دیکتاتور خیرخواه رو برای خودم قائل بشم؟ آیا میشه بدون بیان دلیل بیایم به دیگران (از جمله خودمون) دستور بدیم و انتظار داشته باشیم اون به دستورات عمل کنه؟

جالبه بدونید قبل از کرونا، حدود ۳۴ درصد والدین در آمریکا اعتقاد داشتن که بازی برای بچه خوبه، و ۵۵ درصد هم اعتقاد داشتن که مثبت و منفی بازی‌ها هم در تعادل هستند و فقط ۱۱ درصد اعتقاد داشتند که بازی عواقب منفی داره. نکته جالب دیگه هم این که ۹۱ درصد بچه‌های ۲ تا ۱۷ سال بازی کامپیوتری می‌کنن. کرونا البته تاثیر جالبی روی والدین گذاشت، به طوری که درصد بسیار بزرگی از بزرگسالان هم به بازی پرداختن که سعی می‌کنم توی یک پست جداگانه (بخش ۷ همین فصل) داده‌های مختلفی از این دست رو تحلیل کنم.

موضوع جایی جالب‌تر می‌شه که بدونید، پدر و مادرها اونقدر درگیرن، که مشکلات فرزندان رو هم نمی‌فهمند!  مثلا این مقاله گاردین یه عنوان جالب داره: «پدر و مادرها،‌مشغول‌تر از اونن که به بچه‌ها صحبت کردن یاد بدن!» یعنی بچه‌ها که درگیر بازی هستند، پدر و مادرها هم به واسطه تلویزیون، شبکه‌های اجتماعی یا فشار کاری/مالی وقت زیادی برای بچه‌ها نمی‌گذارن.

توی این متن سعی دارم به عنوان یک مطالعه موردی، بهتون بگم، چقدر یک چیز ساده‌ای مثل بازی کامپیوتری (که گاهی بزرگ‌ترها بهش آتاری می‌گن چون آتاری جز اولین کنسول‌های بازی توی ۳۰ سال گذشته بود) درش درس نهفته است. از اون برای فهم بهتر اطرافمون کمک بگیریم و اگر خواستیم از فرزندمون یا خودمون انتظار داشته باشیم که بازی نکنه، یا نوع خاصی از بازی رو انجام نده، چه جوری باهاش روبرو بشیم. موارد زیر فقط نمونه کوچکی از برتری‌هایی هستند که بازی می‌تونه نسبت به خانواده/جامعه نرمال در اختیار فرد قرار بده.

برخی مواردی که به میزان زیادی باعث جذابیت بازی می‌شه و پدر و مادرها نمی‌تونن جای اون رو بازی کنن در زیر آوردم.

مهدی: من قبول دارم که دوره حکمرانی مطلق خانواده ها گذشته، از طرفی هم با گسترش شهر نشینی زمانی که خانواده ها به بچه ها اختصاص میدن خیلی کم شده ولی سوالی که مطرح میشه اینه که با وجود  ورزش، کتاب و خیلی از تفریحاتی که وجود داره چرا کشش به سمت بازیهای کامپیوتری زیاد شده ؟

۱- پناهگاه

گاهی ما به یک پناهگاه نیاز داریم تا از فشار و خطرات بیرونی به اونجا پناه ببریم، قراره کمی توی اونجا احساس آرامش کنیم!   وقتی بچه هستیم این پناهگاه از طریق آغوش نرم می‌تونه برآورده بشه، اما آروم آروم نیاز به این پناهگاه رو فراموش می‌کنیم. گاهی توی روابط مون دنبال همین موضوع هستیم، فقط به یک جای امن نیاز داریم، اما هزینه‌های سنگینی براش می‌دیم (از رابطه‌های غلط گرفته، تا وابستگی‌های احمقانه).

هری هارلو تحقیقات زیادی رو برای بررسی

  • جدایی نوزاد از مادر
  • نیاز از روی وابستگی
  •  انزوای اجتماعی،

روی یک میمون انجام داده. آزمایش‌های هرلی (که البته با سرو صدای زیادی همراه بود) سعی داشت یک چیز رو ثابت کنه، این که برخلاف نظر روانشناسان رفتارگرا، همه چیز به نیازهای فیزیکی و تشویق/تنبیه خلاصه نمی‌شه و به نوعی حیوانات (از جمله انسان) به صورت «مکانیکی» زندگی نمی‌کنن. آشنا نیست؟ ما به عنوان پدر/مادر/مدیر/معلم، انتظار داریم وقتی کودکی یا شخصی رو به لحاظ نیازهای فیزیکی تامین می‌کنیم، و کمی هم تشویق و تنبیه در کنارش داریم، اون شخص باید به ما احترام بگذاره و به آغوش ما برگرده! اما بیشتر تاریخ رو که ببینید، اغلب رفتارهای کودکانه رو که ببینید، رفتار بچه‌ها رو بعد از سیر شدن و تامین نیازهای اولیه ببینید! حتی حرکت‌های انسان‌های بالغ رو ببینید که برای یک آغوش، چه کارها که نمی‌کنند ببینید، می‌فهمید که این موضوع رو داریم خیلی دست کم می‌گیریم.

توی مشهورترین آزمایش هرلی، دوتا مجسمه قرار داده شده بود، یکی از مجسمه ها  یک  قفس سیمی شکل هست که ازش شیشه شیر بیرون زده بود و اون یکی یک مجسمه با پوشش نرم بود و به شکل یک عروسک میمون‌طور درست شده بود. نکته جالب این بود که نوزاد قصه ما، به محض تامین نیازش از شیر، سریع از مجسمه سیمی (شیر دهنده)، به آغوش اون یکی مجسمه می‌رفت. یعنی نیازهای فیزیکی، تشویق و تنبیه کافی نبود. یعنی حتی در ذهن یک میمون هم گنجونده شده که نیاز فیزیکی فقط در زمان تامین اش اهمیت داره و به محض تامین اش، دنبال یک چیز مهم‌تر می‌ره (شاید امنیت، سپس هیجان و کنجکاوی و سپس رشد)

رادیو تصمیم، هرلی هارلو، جدایی، پناهگاه روانی، بازی کامپیوتری

شاید ما بزرگ‌ترها یا کسانی که کودک درونشون رو گم کردن، اصلا قابل درک نباشه که معنای اصلی پناهگاه یعنی چی! دیگه احساس نمی‌کنم که درونمون، نیاز به بازی، هیجان، پناهگاه، غرقگی، تشویق، رشد و کنجکاوی داره موج می‌زنه.

می‌دونید مهم‌ترین چیزی که دراطراف ما وجود داره و به صورت خیلی غلیظ می‌تونه همه این‌ها رو به ما بده چیه؟ بله درست حدس زدید، اون بازی کامپیوتریه، بازی کامپیوتری ما رو از اطرافمون دور می‌کنه، من این رو فقط بر اساس تحقیقات نمی‌گم، همین الان تقریبا هر روز دارم تجربه اش می‌کنم، وقتی فشار سنگین کارها و مسئولیت‌های روزمره رو احساس می‌کنم، می‌رم و بازی می‌کنم. برای خود من زیاد پیش می‌آد، روز بسیار سخت، پر از مشکلات و فاجعه، پر از فشار روانی، کمی می‌رم توی غار بازی کامپیوتری، و فقط چند دقیقه کافیه تا در انتها خبر زیادی از اون اتفاقات نباشه، ما نیاز داریم فضای اطرافمون رو آروم کنیم و فقط برای چند ساعتی مسکن بزنیم (به نوعی) تا از ریشه درد (حداقل به لحاظ زمانی) فاصله بگیریم.

دقت کنید، اینجا در مورد این که یک موضوعی خوبه یا بد صحبت نمی‌کنیم، داریم در مورد این صحبت می‌کنیم که چرا آنقدر کشش به سمت بازی زیاده.

مهدی: ببین من قبول دارم بازی پناهگاه خوب برای دوری از اضطرابه مخصوصا برای بچه های دوران بلوغ که تمام وقت درگیر فکر و خیال های عجیب و غریب هستند من مساله ام اینه که مثلا گوش دادن به ی موزیک ، دیدن ی فیلم، کتاب خوندن و هم صحبتی با ی دوست هم میتونه نقش پناهگاه داشته باشه اما جاذبه بازی برای مخصوصا نوجوانان بسیار بیشتر از این موارده. دیگه چی توی بازی هستش که باعث میشه آدما دست به انتخاب بازی کامپیوتری بزنن. 

۲- غرقگی و الاکلنگ اضطراب وحوصله‌سربر

غرقگی، سطح مهارت، اضطراب، نگرانی، افسردگی، حوصله سر رفتن

در زمان انجام یک بازی که دوستش داریم، دچار غرقگی می‌شیم، اگر کتاب غرقگی (FLOW‌) از میهای چیک­سنت (که در زمان نوشتن این متن خبر فوتش در سن ۸۷ سالگی رو شنیدم) رو خونده باشید، متوجه می‌شید که احساس غرقگی به نوعی اوج خوشبختیه، حالا اگر از یک فضای پر از فشار هم گذرونده شده باشه! چه بهتر. بخشی از غرقگی رو در بخش قبل توضیح دادم که چرا انقدر کمک می‌کنه پناهگاه باشه. اما یک نکته بازی، حرکت جالب بازی‌ها بین سطح مهارت و میزان چالش‌های موجوده. اول نمودار بالا  رو ببینید، بعد موارد زیر رو در نظر بگیرید:

مهدی: ی محور عمود برهم X و Y رو در نظر بگیرید که روی محور Xاش مهارت نوشته و روی محور Yاش چالش نوشته. محور هر چه به سمت راست بیاد مهارت بیشتره و هر چی بالا بره چالش بیشتر ه. 

الف- حوصله‌سربر

در سمت راست پایین، جایی که شما مهارت زیادی دارید اما چالش زیادی ندارید، فضا حوصله سربره!

فرض کنید می‌خواید بسکتبال بازی کنید و سبد، جلوی پا روی زمین باشه، چند ساعت حاضرید بازی کنید؟ در صورتی که برای بچه‌ای که تازه کار با توپ رو یادگرفته ممکنه بتونه ساعت‌ها این کار رو بکنه! گاهی این موضوع به معنا هم مربوطه (توصیه می‌کنم کتاب پاداش دن‌‌آریلی رو بخونید یا آزمایش لگو و سیسیفوس‌ها رو مطالعه کنید) که اینجا زیاد واردش نمی‌شیم.

در زندگی واقعی چقدر سعی می‌کنیم این سبد رو برای بچه‌ها دورتر و بالاتر ببریم؟ من با دانش‌آموزان زیادی سر و کار داشتم، تنها چیزی که پدر و مادر در کمک به فرزندان شون داشتن، این بوده که بهشون امر کنن «بخون!» انگار خودشون رو خدا لحاظ می‌کنن و فرزندشون رو پیامبر! یعنی یکی قدرت خدایی داره و اون یکی پاکی و فرمانبرداری محض. این روش دیگه کار نمی‌کنه. اغلب، مخصوصا اگر بچه باهوشی در میون باشه می‌پرسم: چقدر تلاش کردید مسائل پیچیده‌تری مطرح کنید که افراد حوصلشون سر نره؟ چقدر سعی می‌کنید وقتی فرزندتون حوصلش از کتاب خوندن سر می‌ره براش مسائلی طرح کنید که حوصلش سر نره؟ شخص من وقتی یک کتابی رو می‌خوندم و تموم می‌شد (و موضوع ش برام مهم بود) می‌رفتم مسائل مختلف رو در کتاب‌های مشابه حل می‌کردم، گاهی هم مسائل مسابقات جهانی رو.

نه‌تنها اغلب پدر و مادرها حوصله این کار رو ندارن و حتی توانش رو ندارن، بلکه مدارس ما هم برای همچین چیزی طراحی نشدن! دیگه تهش اینه که مدارس تیزهوشان بفرستن که طرف رو برای ماراتون کنکور آماده کنن.

حالا اگر ایجاد کمی چالش همزمان با افزایش مهارت رو ایجاد نکنید، می‌دونید چی می‌شه، اون فرد (حتی خودتون) شروع به یافتن مسائلی می‌کنه که براش هیجان داشته باشه، از کشیدن مواد گرفته، تا ایجاد رابطه‌های هیجان‌انگیز (اغلب مضر)، تا حرکت مارپیچ توی خیابون و … شاید هم دوست داشته باشه کمی سربه سر پدر، مادر یا عضور قلدر خانواده بگذاره.

خیلی از اوقات بهم گیر می‌دن که تو فقط طرح مسئله می‌کنی، اما جواب نمی‌دی. معمولات پاسخ من اینه که: اولا این موضوع جواب جهانی نداره، اما سوال وقتی درست طرح شده، پاسخ هم درش هست! یعنی وقتی می‌گم یکی از مشکلات بزرگتون اینه که برای بچه نمی‌تونید در حد و حدودش مسئله پیدا کنید، پاسخ در این می‌شه که باید در راستای هدف زیبایی، براش چالش ایجاد کنید، اون هم به صورت پله‌ای (یک چیزی مثل سیب‌هایی که مامان حسن‌کچل برای بیرون آوردنش از خونه می‌گذاشت)، از متخصصین کمک بگیرید، که مثل بازی مراحل به آرامی چالشی شونده و اصطلاحا مسیر شغلی و مطالعاتی درستی رو طراحی کنه.

مهدی: این اتفاق عدم مطابقت چالش با مهارت در مدرسه زیاد اتفاق میوفته. نگاه کن: توی مدرسه داریم محتوای یکسان به همه میدیم، بعد انتظار داریم کسی هم حوصله ش سر نره. تازه ارزیابی یکسان هم می کنیم

ب- اضطراب

در سمت چپ بالای نمودار زیر، زمانی که چالش خیلی بیشتر از مهارت ماست، و ما آمادگی کافی رو برای اون چالش‌ها نداریم، با اضطراب همراهه. فرض کن کسی که پایه درست علمی براش نساختید رو می‌فرستید وارد یک فضای به شدت چالشی، بدون این که پوست احساسی قوی درست کرده باشید، شخص رو وارد دنیای پیچیده و عجیبی می‌کنید. بدون این که مهارت کافی برای رفتار اجتماعی داشته باشه، اون رو داخل جمع‌های عجیب و غریب (مدارس یا دانشگاه) می‌فرستید. این کار باعث اضطراب می‌شه.

محمدرضا شعبانعلی یه جایی می‌گفت (نقل به مضمون) «رقابت مثل بردن سر در زیر آبه، نمی‌تونیم کل روز اون رو انجام بدیم!  باید گاهی سرمون رو از زیر آب بیرون بیاریم،‌ نفس بکشیم و دوباره اگر لازمه بریم زیر آب!»

مثلا دقت کردید، وقتی خودتون تنها رانندگی می‌کنید، نقاشی می‌کنید یا متنی می‌نویسید، یا بازی می‌کنید، همه چیز لذت بخشه! اما همون کار وقتی کسی که ممکنه ازتون ایراد بگیره (در واقع مهارت شما رو به چالش بکشه) اضطراب آور می‌شه! از خودتون می‌پرسید چی شد که همین کاری که همیشه برام جذاب بود، اضطراب‌آور شد؟ در واقع اینه که ممکنه مهارتتون به چالش کشیده بشه.

چقدر حاضرید با کسی که در صد در صد اوقات می‌برتتون بازی کنید یا حرف بزنید؟ چقدر حاضرید با کسی که در همه چیز کیلومترها از شما فاصله دارید حرف بزنید؟ یعنی رشد همزمان و پیچیده کردن از یک طرف، از طرف دیگه تنظیم میزان سختی بازی یا انجام کار بر اساس توانایی هم از مهم‌ترین کارهایی هست که می‌تونید انجام بدید. چقدر حاضرید برید آزمون رانندگی بدید وقتی افسر راهنمایی رانندگی، منتظره یک اشتباه کوچیک کنید تا اذیتتون کنه؟

برای من زیاد پیش می‌آد که وقتی طرف رو مضطرب می‌بینم، متوجه می‌شم که یکی از جنبه‌های مهارتی رو برای مواجه با اون شرایط کسب نکرده، وگرنه این سطح از اضطراب، برای یک آدم نرمال (نه لزوما سالم) طبیعی نیست.

توی کلوپ‌های بازی، معمولا دو نوع بازی وجود داشت، یکی برای حرفه‌ای‌‌ترها بود بود، یکی هم برای عموم افراد بود.

نوع پر طرفدار  اونقدر انجام بازی سرراست و راحت بود که همه می‌تونستن توش مهارت کسب کنن و رشد کنند. مثل فوتبال، کنترا و … شما توی گوشی‌‌ها به بازی‌هایی که در حال انجام هست نگاه کنید، بازی‌هایی که امکان تننظیم سطح سختی بهتری دارن موفق‌ترن حتی اگر بازیش خیلی مسخره تر و کم‌کیفیت‌تر از بازی‌هایی باشه که کمتر بازی می‌شن! اونقدر که بازی crash طرفدار داره (چون هر کس می‌تونه بازیش کنه) یک بازی مثل god of war نداره (که به لحاظ داستان، گرافیک، عمق یا … کیلومترها فاصله داره!) اضافه کردن کمی شانس در بازی برای جذابیت رقابت، هم خیلی خوبه! مثلا توی crash این کار با جعبه‌های شانس به خوبی اجرا شده!

جالبه بگم بهتون، یکی از اصلی‌ترین دلایل رجوع به بازی یا هر کار اعتیاد آور دیگه‌ای، اضطرابه! مثلا در فرجه امتحانات هستید و باید درس‌ها رو تموم کنید، اما نمی‌تونید، چون به اندازه کافی نخوندید، حالا به جای این که قطعه‌بندی کنید کار رو و ذره ذره مطالعه کنید، اضطراب سراغتون اومده! چکار می‌کنید؟ بعضی می‌رن سراغ سیگار، شبکه‌های اجتماعی، استمناء، رفیق‌بازی (در این زمان معنی خوبی نداره معمولا) یا بازی کامپیوتری! چرا؟ چون برای زمان کوتاهی هم شده غرقتون می‌کنه …

در واقع شما برای رهایی از اضطراب سراغ بازی‌های روتین می‌رید! من خودم خیلی از اطرافیانم که می‌خوان بازی کنن، بهشون اجازه نمی‌دم بازی ساده انجام بدن! بازی آرام‌بخش نباید انجام بدن! وقتی اضطراب داریم، باید آب بخوریم، پیاده‌روی و ورزش کنیم، گفتگو کنیم در مورد کار، قطعه‌قطعه کنیم کار رو، اما اختلاف زیاد اون آرام‌بخش باعث می‌شه همه این‌کارها رو بی‌خیال بشیم بریم سراغ بازی یا چیزهای مشابه. با سخت کردن حضور تو این فضاها، کمی عدالت بر می‌گرده و به راحتی رجوع نمی‌کنید.

مهدی: تا اینجا حرفمون اینه که انگار کارها و فعالیت های دیگه مثل درس خوندن، ورزش کردن و … یا حوصله سر بره یا اضطراب ایجاد می کنه . خوب بازی کجای این نمودار  قرار داره؟

ج- کانال غرقگی

اگر به کانال سفید وسط نمودار بالا توجه کنید، توش غرقگی رو احساس می‌کنید. این غرقگی به سادگی ایجاد نمی‌شه. بلکه یک سیکل داره، به این صورت که با افزودن کمی چالش، اضطراب زیاد شده (باید متعادل باشه) سپس به خاطر کاهش اضطراب، شروع به یادگیری و افزایش مهارت می‌کنیم (مثل اضطراب امتحان که باعث مطالعه و آمادگی شما می‌شه)

یک حالت دیگه اش هم اینه که فضا براتون کمی حوصله‌سربر شد، برای همین شروع به افزایش چالش می‌کنید. مثلا دیگه شما نمی‌تونید سه بار یک سال تحصیلی رو سر کلاس بشینید، سپس می‌رید توی کلاس بعدی در یک سطح بالاتر چالش.

توی چارت زیر با تعداد بیشتری از حالات مواجه هستید که توی شکل سعی کردم اسامی شون رو بیارم.

غرقگی، سطح مهارت، اضطراب، نگرانی، افسردگی، حوصله سر رفتن

بازی‌های کامپیوتری در مراحل اولیه بازی، کلی آموزش دارن، به آرومی سختی و پیچیدگی مراحل زیاد می‌شه، به شما اجازه بارها بازی کردن داده می‌شه تا آمادگی ورود به مراحل جدید رو داشته باشید.

جالبه که بدونید از اصول اولیه ساختن بازی، آشنایی با نمودارهای بالاست، شما سریعا از طریق گرفتن فیدبک متوجه می‌شید که کجای این چارت رو بد رفتید و سریع اصلاحش می‌کنید. اما هیچ وقت به ما برای بچه‌دار شدن یا حرکت به سمت اهدافمون، این آموزش داده نمی‌شه. بنابراین با بی‌علاقگی، حوصله سررفتن، نگرانی، اضطراب، آرامش اضافی و … مواجه خواهیم شد.

مهدی: خب تا اینجا درباره این گفتیم که بازی با توجه به طراحی که شده میتونه ما رو مرحله به مرحله طوری جلو ببره که نه خیلی حوصله سربر باشه نه خیلی باعث اضطراب بشه. بازی آدم رو یک کانال غرقکی قرار میده که آدم از بودن در اون حداقل در کوتاه مدت خسته نمیشه

مهدی: میثم مواردی که گفتی کاملا درست و دقیقِ . ولی این دو مورد چقدر میتونه آدم رو پایدار نگه داره توی بازی .به نظرت چیزه دیگه ای هم وجود داره؟

۳- تشویق، تصدیق، تحسین، پاداش، بخشش، تحریم، تنبیه، سرزنش

مادر ترزا حرف قشنگی زده:

شاید کلمات مهربانانه (تحسین-تشویق) کوتاه باشن و بیانشون راحت باشه، اما بازتاب‌های اون بی‌نهایته

حداقل ۴۰ روش در ۸ حالت مختلف برای تشویق، تحسین و پاداش دادن به کودک وجود داره! تشویق، تحسین، پاداش ، بخشش، تحریم، تنبیه و سرزنش، روش‌های مختلفی برای دادن فیدبک به فرزندان هست. حالا ما نه‌تنها به طرز فاجعه‌ بار و اشتباهی از این ابزارها استفاده می‌کنیم (در صورتی که پیش خودمون فکر می‌کنیم چقدر خوب تحسین کردیم یا تشویق کردیم)، بلکه حتی تفاوت این ابزارها رو هم نمی‌دونیم.  

اوضاع کمی حتی پیچیده‌تر هم می‌شه، گاهی ما به درد باریک‌الله دچار می‌شیم (درد باریک‌الله دچار نشی!) یعنی پاداش‌های یک سویه باعث میشه به سمت و سویی بریم که نباید بریم! فرض کنید توی خانواده به خاطر جریان‌های اقتصادی و … مرتب از بیکاری فارغ‌التحصیل‌ها و در کرامات پولداری صحبت می‌کنیم! در واقع این به نوعی یک تشویق پنهان برای ترک تحصیل و حرکت به سمت درآوردن پوله! یا فرض کنید خانواده مرتب در حال مشاهده اینستاگرام (اغلب سلبریتی) هستند. به نظرتون برای اون کودک این ذهنیت شکل نمی‌گیره که بیشترین توجه شما به سمت سلبریتی اینستاگرامی یا … است؟ حتی اگر برای دو دقیقه هم سرتون رو از گوشی و تلویزیون بیارید بیرون و بگید درس بخون فایده‌ای داره؟

نکته بسیار مهمی که برای ما پوشیده است اینه که ما با خود بالغ‌،‌ عاشق نمی‌شیم،‌ با خود بالغ انگیخته نمی‌شیم، بلکه با کودک درونمون تمایل به انجام کارهای مهم و درازمدت را داریم،یعنی این که گاهی چیزهایی به ظاهر سطحی هم ممکنه به انگیزه و نگاه ما آسیب بزنه و کسی که به ظاهر به تشویق اهمیتی نمی‌ده، به شدت از درونش نیاز به تشویق شدن داشته باشه.  همین موضوع باعث میشه که حتی در شبکه‌های اجتماعی تخصصی هم می‌بینی  که کسانی با  بالاترین رده‌ها ، گواهی گرفتن مدرک جدیدش یا انجام کار جدیدش رو با دیگران به اشتراک می‌گذاره و مرتب منتظره تا لایک یا کامنت تشویقی بگیره!

نکته  دیگه اینه که اگر بگم یک مسابقه تشویق و تنبیه در اطرافمون وجود داره، بیراه نگفتم. این که ما چقدر بلدیم خوب تشویق، تحسین یا حتی تنبیه کنیم، در مقایسه با دیگرانه، چون داریم در یک دهکده جهانی زندگی می‌کنیم.

به یک مثال ساده بسنده می‌کنم. شما در تشویق باید:

  • شفافیت را رعایت کنید، یعنی دقیق مشخص باشه برای چه کاری تشویق شده؟
  • باید برای کارهای بزرگ انجام بشه، نه برای هر کاری. وگرنه تاثیرش از دست می‌ره.
  • هدفمند باشید، در راستای یک هدف مهم تشویق رو انجام بدید، نه در هر جهتی. مثلا به سمتی که می‌خواید به اون تبدیل بشه. این مسیر با کشف استعداد شروع می‌شه.
  • باید عمل رو مورد توجه قرار بدید نه خود فرد رو.

اگر فرق تحسین و تشویق رو هم بدونید بد نباشه

غرقگی، سطح مهارت، اضطراب، نگرانی، افسردگی، حوصله سر رفتن، تفاوت تشویق و تحسین

توضیح مختصری هم در مورد تنبیه بدم. روش‌های قهری و با میزان نصیحت کم مناسبه، یعنی نباید مثل یک آدمی بشیم که مرتب سر فرزندش غر می‌زنه، چون یا فرزند نسبت به این نصیحت‌ها و غرها سِر می‌شه یا از ارتباط بیشتر با والدین اجتناب می‌کنه. یعنی گاهی پیش اومده که مادر یا پدر از عدم ارتباط فرزندشون شاکی بودن در صورتی که اکثر مکالمات بین اون‌ها نصیحت و غر زدن بوده! تنوع مناسبی از ابزارهای قهری مفیده، در ضمن شما می‌تونید کودک رو از چیزی که دوست داره یا براش مهه محروم کنید! نه چیزهایی که دوست نداره!‌ مثلا دیدم پدر و مادر به خاطر حرکت بد فرزند جلوی مهمون اون رو به اتاقش فرستادن که اون اتاق بسیار جذاب‌تره برای فرزند تا اون مهمونی. فقط دو تا نکته رو توجه کنید ۱- کلا در هیچ چیزی زیاده‌روی نکنید، ۲- سن عقلی کودک رو لحاظ کنید، به طور مثال برای زیر سن ۳ سال نباید محروم کردن رو زیاد استفاده کنید.

داشتن فرصت دوباره برای اصلاح کردن، ثبات رفتاری در برخوردها و نظام تشویق و تنبیه، می‌تونه کمک کنه تا فرد در راستای هدفی که براش طراحی شده، حرکت کنه.

بازی کامپیوتری، تشویق تنبیه کودک، سرزنش، رادیو تصمیم

وقتی کودکی خودم رو به یاد می‌آرم، می بینم مدرسه چالش زیادی برام نداشته (انگیزه‌ای برای شاگرد اول شدن یا معدل خفن گرفتن نداشتم، نمره خوب برام کاقی بود) و  توی کار هم زیاد وسوسه پولدار شدن نداشتم، یعنی تلاش آنچنانی برای خانه یا ماشین آنچنانی نداشتم. درسم هم بد نبود، به نوعی از تشویق و تنبیه تخلیه شده بودم. اینجاها بود که با بازی‌های کامپیوتری،‌ هیجان، تشویق و تنبیه رو تجربه کردم (خودافشایی). من توی کلوپ هم معروف بودم به رد کننده بازی‌های سخت، اینجوری برای خودم قهرمان شده بودم، اما جالبه که برام قهرمان شدن در دنیای واقعی جذابیت درستی نداشت. این کار می‌تونه به خاطر عدم وجود مشوق‌ها یا تنبیه‌های متناسب بوده باشه. هر چه بود، من حتی انگیزه نداشتم برای مراحل بعدی المپیاد مطالعه کنم.

خلاصه این که من اگرچه مثل شکل بالا، سرزنش زیادی تو زندگیم نداشتم، اما جایی که مرتب تشویق می‌شدم و بهم لذت می‌داد، بازی کامپیوتری بود. توش زبان رو یاد گرفتم (بدون رفتن به کلاس و …) توش مهارت‌های ذهنی، پوست احساسی و … رو تقویت کردم و کلی دوست باحال داشتم که باهاشون حرف می‌زدم.

با این حرف‌ها می‌خوام بگم، یکی از جاهایی که ما (حتی الان خودم نسبت به فرزندم یا کارمندهای شرکت) خیلی ضعیفیم (نسبت به بازی‌ها که حرفی برای گفتن نداریم) همین تشویق و تنبیه‌های مناسب هست. فکر می‌کنم لازمه یک زندگی خوب برای خودمون و اطرافیانمون، ایجاد یک نظام پاداش و تنبیه مناسب هست. در حدی که بتونه با چیزهایی مثل بازی رقابت کنه.

با تحقیقی که روی کارمندها انجام شده، ۸۳ درصدشون گفتن، ما تحسین رو به پاداش (نقدی) ترجیح می‌دیم. یک تحقیق که توسط موسسه گالوپ هم تحقیقی داشته که نشون می‌ده کارمندایی که تحسین منظم داشتن، بهره‌وری بیشتری داشتن.

مهدی: با این قسمت تشویق که گفتی نکته ای که علاوه بر موارد بالا خیلی مهمه اینه بازخورد گرفتن وتنبه یا تشویق شدن در بازی خیلی به موقع و زود انجام میشه برخلاف تشویق های توی خونه مدرسه محل کار که باید زمانی نسبتا زیادی بگذره تا پادش بگیریم یا تنبیه بشیم. 

۴- هرم مزلو

بسیاری از ما با هرم مَزلو آشنایی داریم

رادیو تصمیم، میثم مدنی، هزم مزلو

در واقع این هرم سعی داره اولویت‌بندی‌ها رو تعیین کنه، کاری به این ندارم که خود مزلو اصلا هرمی رو ارائه نکرده ( دو استاد مدیریت «Todd Bridgman and Stephen Cummings» به یک موضوع جالب اشاره کردن که هرم مازلو توی کارهای خود مزلو نیست! اساتید دیگری هم بررسی کردن و گفتن که نظریه مازلو به نحو درستی نمایش داده نشده!)، و به این مراحل به عنوان گام‌ به گام اشاره نکرده، اما نکته بسیار مهم اینه که در مورد این هرم خیلی به ما دروغ گفته شده یا توسط ما و اطرافیان بد برداشت شده! دقت کنید، چیزهایی مثل نیازهای فیزیولوژیک (خواب، خوراک و مسکن) قرار نیست در اعلاترین حد خودشون قرار بگیرن تا شما برید مرحله بعد، بلکه اون نیازها در سطوح اولیه که تامین بشه، شما دیگه مشکلی با اون بخش هرم ندارید (کاری ندارم که ممکنه از لحاظ ذهنی داشته باشید). حالا این چه ربطی داره؟ ابتدا به نمودار زیر نگاه کنید که گاهی به مدل پویای هرم مزلو هم معروفه.

رادیو تصمیم، میثم مدنی، هزم مزلو خودشکوفایی، روند، مدل داینامیک هرم مزلو

نمودار فوق در واقع داره می‌گه که نیازهای فیزولوژیک و امنیت که تاحدودی تامین بشه و فرد کمی رشد کنه نیاز به موضوع‌های جدیدی شروع می‌شه. قرار نیست فرد تا آخر عمرش برای تامین یک جانبه امنیت و فیزیولوژیک تلاش کنه. بلکه هر چه جلوتر می‌ره نیازهای سطح بالاتری رو نیاز داره. مثلا احساس تعلق، عزت و خودشکوفایی. بنابراین فرزندتون یا شاگردتون شدیدا به این‌ها نیاز داره، حالا باید دید که رفتار ما چقدر می‌تونه در این راستا به اون‌ها کمک کنه و در مقابل بازی‌ها می‌تونه محیط بهتری رو فراهم کنه. قبلش یک نمودار دیگه رو هم ببینید که به تئوری نیازها (McClelland’s Need Theory) معروفه و بسیار مورد احترام هم هست. گاهی به عنوان نظریه انگیزشی مک‌کلیلند هم  مطرح می‌شه!

میثم مدنی، رادیو تصمیم، اعتیاد به بازی، تئوری نیازها

توی این تئوری که توسط David McClelland مطرح شد و توسط تحقیقات ایشون  نشون داده شد که ۸۶ درصد افراد به یک، دو یا هرسه انگیزه‌های فوق برای کار کردن نیاز دارن، در ضمن یک تحقیق جالب دیگش (HBR 1977) هم می‌گه مدیران ارشد سازمان‌ها هم نیاز شدید به قدرت (وسطی) و نیاز پایینی برای تایید/وابستگی دارن.

این نظریه سه بخش اصلی داره که هر بخش از اجزایی تشکیل شده.

۱- نیاز به قدرت

این نیاز باعث می‌شه، شخص تلاش کنه بر دیگران اعمال نفوذ کنه، کنترلشون کنه یا وادارشون کنه تا رفتار مخالف رفتار همیشگی داشته باشن! (دوپامین)

۲- نیاز به دست‌آورد

اینجا، فرد نیاز شدید به ایجاد و دستیابی به اهداف چالشی و گرفتن بازخورد در مورد پیشرفت‌ها و دستاوردهاش داره. حالت نیاز کم، شخص رو از شکست می‌ترسونه و مسئولیت‌‌پذیری رو کاهش می‌ده، اما کسی که این نیاز رو در حالت شدیدترش داره، سعی می‌کنه به قیمت‌های زیاد، پیروز بشه یا در جایگاه بالایی قرار بگیره. (سروتونین)

۳- نیاز به ارتباطات و تعلق

اینجا شخص دوست داره به یک گروهی تعلق داشته باشه، مورد پسند قرار بگیره. به همین خاطر همراه خوبی در گروه‌ها خواهد بود و خطر زیاد یا عدم اطمینان هم متضاد با این موضوع هست! (اکسی‌توسینی)

توجه بشه که نظریه‌های دیگری هم داریم، از اریک فروم گرفته، تا نظریه دو عاملی هرتزبرگ یا Alderfer که نظریه ERG هم گفته می‌شه.

 

یه لحظه دوباره به رفتار ماها در خانواده دقت کنید، چقدر در راستای قدرت دادن به فرزندان، به دستاورد داشتن اون‌ها و تایید/وابستگی اون‌ها اهمیت می‌دیم؟

هیچ کدوم از این‌ها در خانه‌های امروزی شکل نمی‌گیره! حتی متوسط صبحت زن و شوهرها با هم ‌دیگه حدود ۱۷ دقیقه است! بعضی مواقع به این فکر می‌کنم اگر یک آدم فضایی می‌اومد روی زمین، و می‌خواست حق و حقوق بچه‌ها رو برآورده کنه، همه پدر و مادرها رو از پدر و مادری محروم می‌کرد چون به نوعی اون‌ها رو زندونی افکار .و روش‌های غلط زندگی خودشون کردذن! انتظار دارن بچه هم مثل اون‌ها به فکر مشکلات زندگی و … باشه و  دیگه اوج رشد دادن و بزرگ حساب کردنشون اینه که بحث‌های مزخرف سیاسی و ناامیدی‌های زندگیشون رو باهاشون شریک بشن

توی بازی، روی دستاوردهای شما به شدت تاکید می‌شه، دستاوردهایی که بی‌منت برای خودتونه، با تلاش به دست اومده و امکان‌پذیره، در جامعه دوستان هم از فلان موضوعی که برای بزرگ‌ترها به اصطلاح با ارزشه، با اهمیت‌تره، و برای فرد وابستگی ایجاد می‌کنه، به فرزندتون قدرتی می‌ده که حتی بزرگ‌ترین رزمی‌کارهای دنیا هم ندارن، بزرگ‌ترین سیاستمداران و کارآفرین‌های دنیا هم ندارن! می‌تونی توش چیزهای دیگه رو کنترل کنی! این موضوع رو اصلا نباید دست کم گرفت

شرکت اکسنچر یک تحقیق روی ۴۰۰۰ نفر کرده که گیم بازی می‌کردن، ۸۴ درصدشون می‌گن که بازی کمکشون می‌کنه با دیگران بهتر ارتباط بگیرن! ۸۰ درصدشون هم گفته کمکم می‌کنه با افراد جدید آشنا بشم و ۷۷ درصدشون هم گفتن کمکم می‌کنه در ارتباط با دوستان باشم!

رادیو تصمیم، میثم مدنی، هزم مزلو خودشکوفایی، روند، مدل داینامیک هرم مزلو نیاز به ارتباط

نمودار پایین رو هم ببینید.رادیو تصمیم، میثم مدنی، هزم مزلو خودشکوفایی، روند، مدل داینامیک هرم مزلو نیاز به ارتباطمشاهده می‌کنید که چقدر روی پیدا کردن همبازی خوب تاکید بوده. و ارزش بازی‌های آنلاین رو بیان می‌کنه.

اگر این تد رو هم ببینید بسیار کمک می‌کنه اهمیت انجام بازی رو در توسعه و رشد ذهن درک کنید. خانم JANE McGONIGAL اتفاقا یک کتاب مرتبط با همین پست داره با عنوان Reality Is Broken. توی اون کتاب یک عبارت جالب داره که می‌گه:

دنیای واقعی در مقابل بازی‌ها خیلی ساده است! بازی‌ها ما رو با موانعی که داوطلبانه اونا رو  پذیرفتیم به چالش می‌کشن و بهمون کمک می‌کنن توانایی‌های فردی مون رو بهبود بدیم.

این کتاب کلا سه فصل اصلی داره که به نظرم خیلی جالبه:

۱- چرا بازی‌ها ما را خوشحال‌تر می‌کنن؟۲- بازآفرینی واقعیت۳- چرا بازی‌های بزرگ می‌تونن دنیا رو تغییر بدن

توی این ویدیو به باهوش‌تر شدن کودکان در زمان بازی اشاره می‌کنه.

این ویدیو رو هم ببیند که در مورد افزایش توانایی مغز در پریدن از یک کار به کار دیگه صحبت می‌کنه و کلی آزمایش و نتیجه جالب داره.

۵- شفافیت در بازخورد و پاداش!

یک سری سوال می‌کنم، سعی کنید اول جواب بدید بعد برید مرحله بعد!

  1. اگر از شما بخوام یک میلیارد تومن (یک عدد نسبتا زیاد با توجه به وضعیت فعلیتون) بهتون بدم و در قبالش سی درصد قلبتون رو ضعیف کنم و ۵۰ درصد قدرت بدنتون رو دریافت کنم، قبول می‌کنید؟
  2. اگر جادویی بهتون بدم که هر بار ده دقیقه زودتر به محل کارتون برسید، اما برای هر بار رفتنتون به کار دو تا تاس بندازم، اگر جفت شیش اومد، یک پاتون رو قطع کنم، آیا می‌پذیرفتی؟
  3. فرض کنید شما با دوستتون در یک قمار شرکت می‌کنید و صد هزارتومن می‌گذارید وسط، یک عدد رندوم انتخاب می‌شه بین ۱ و ۱۰ میلیون، اگر ۱ اومد، شما برنده می‌شید، اگر یک عدد دیگه در اومد (از ۲ تا ۱۰ میلیون) رفیقتون برنده می‌شه، جایزه هم ۱ میلیارده، آیا شرکت می‌کنید؟

جالبه که جواب افراد سالم به سوالات بالا یک «نه» گنده است! مگر این که شرایط خاصی (مثل فقر، افسردگی یا بیماری شدید) باشن. اما در واقع، وقتی به زندگی مردم نگاه می‌کنی، می‌بینی که در عمل  موارد بالا رو یک پاسخ «بله» می‌دن! منتها نکتش اینه که در مواقعی این بله رو می‌دن که بازخورد شفاف نباشه. مثلا

  1. اگر شما به خاطر ۴ میلیون حقوق بیشتر یک شغل پراسترس و پرفشار رو بپذیرید و میزان زیادی در شبانه‌روز دارید می‌نشینید، عملا دارید به خاطر  ۴ میلیون تومن قلب و بدنتون رو در  معرض خطر قرار می‌دید.
  2. اگر به خاطر ده دقیقه زودتر رسیدن به محل کار یا تفریح تون، خواب‌آلوده یا با سرعت بسیار بالا رانندگی می‌کنید، با احتمال ده درصد خطر تصادف و فلج شدنتون رو دارید افزایش می‌دید!
  3. این همه مردمی که بلیط بخت‌آزمایی می‌خرن، اگر این رو فرض کنن که تمام ۱۰ میلیون نفر دیگه یک شخص واحد هستند، انگار به احتمال ۱ در ده میلیون شما برنده می‌شید! درسته؟

چرا پذیرش اولی‌ها سخت بود، اما در دنیای واقعی این کارها رو انجام می‌دیم؟ خیلی ساده است، در حالت اول، پاسخ محیط به ما مشخصه! معلومه که در ازای عملمون چی گیرمون می‌آد!

باید ذهنتون رو خیلی قوی کنید که بتونید بین دو حالت مختلف تفاوت کمی قائل بشید، دن‌گیلبرت در این مورد سخنرانی‌ها و تحقیقات خوبی داره.

حتی اگر بازخورد شفاف باشه، اما کمی تصادف یا زمان طولانی بهش اضافه بشه، باز هم ذهن نمی‌تونه به خوبی تحلیل کنه! مثالی که دن گیلبرت می‌زنه اینه: دو حالت حقوق رو در سال‌های آینده لحاظ کنید

  1. سال اول ۹۰، سال دوم ۱۰۰ و سال سوم ۱۱۰ میلیون تومن حقوق می‌دیم
  2. سال اول ۱۱۰ میلیون تومن، سال دوم ۱۰۰ میلیون و سال سوم ۹۰ میلیون تومن

اگر تورم در اون کشور نباشه کدوم رو انتخاب می‌کنید؟ 

در بسیاری از موارد که از من برای مدرسه‌سازی در مناطق محروم مشاوره گرفته می‌شه، بهشون می‌گم، اگر بودجه شما  اونقدر نیست که وضع اون منطقه رو خوب کنید، این کار رو نکنید، کسی که وضع فعلی خانوادش خوب نیست، و می‌تونه الان بره سر کار و پول در بیاره، برای چی بیاد ۱۶ سال درس بخونه و در انتها بعد از سربازی و هزارتا مشکل دیگه ممکنه کار و درآمد داشته باشه یا نه! این در مورد خانواده‌های محروم بود. حالا در خانواده‌هایی که مشکل مالی هم ندارند، فرض کنید به طور مداوم توی خانواده، شبکه‌های اجتماعی و … شنیده می‌شه که دکتراهاش هم بیکارن! یعنی شفافیت پاداش و بازخورد جامعه در قبال تلاش دانش‌آموز پایینه و یک احتمال پایین داره، برای چی دانش‌آموز باید درس بخونه؟ با چی می‌خواید تشویقش کنید؟ از چی می‌خواید بترسونیدش؟ چرا باید کیف و لذتی که الان می‌بره رو برای یک آینده نامعلوم به خطر بندازه؟

فرض کنید توی خونه دارید مرتب در مورد مهمونی رفتن صحبت می‌شه، در مورد زرنگی فلان فامیل و همکار که با تقلب به هدفش رسیده، در مورد فلان مسئول که با ریا و بدون سواد کافی به موقعیت رسیده. به چه حقی از فرزندتون انتظار دارید که به عمیق شدن، با سواد شدن، صبور بودن، اخلاق‌مدار بودن پایبند بشه؟ شما در تمام زندگیتون دارید می‌گید چی براتون مهمه، چرا انتظار دارید فرزند دو تا نصیحت شما رو لحاظ کنه و بقیه حرف‌ها و حرکت‌های واقعیتون رو فراموش کنه؟

شاید همینه که من توی فامیل (بر خلاف علاقم و حتی رفتارم در جامعه و کار) از سطح درآمد و قدرتی که دارم می‌گم، یک دلیل ساده داره (اثر شدیدش رو هم دیدم) این که می‌تونی با صبر، تلاش، درس خوندن و مطالعه به جاهای خوب، به پول و به قدرت برسی.

حالا در مقابل همه این ضعفی که ما داریم در مقابل شفافیت پاداش به تلاش،‌ صبر، اخلاق یا مطالعه، در بازی‌های خوب، شما تقریبا بابت هر کار مثبت امتیاز می‌گیرید! اون اوایل حتی اگر ببازید امتیاز می‌گیرید! چرا؟ چون داری تمرین می‌کنی! چون داری آماده می‌شی!‍ درسته کمی تصادف در جوایز هست، اما شما می‌دونی اگر فلان قدر کار کنی، امتیازت به جای مناسبی می‌رسه، می‌تونی بری مرحله بعد، می‌تونی پاداش بگیری (روشی که خیلی مدارس مدرن در پیش گرفتن به نوعی که افراد رو به خاطر حضور در کلاس به مرحله بعد می‌فرستند). شاید با خودتون بگید بعضی بازی‌ها اینجوری نیستند، من هم می‌گم اتفاقا این تایید کننده حرف من خواهد بود که چنین بازی‌هایی طرفدار زیاد ندارند و یک سری آدم حرفه‌ای تر به این بازی‌ها می‌پردازن.

خود من یکی از تحولاتم زمانی بود که استادی بهم گفت، میثم، حتی اگر یک کلمه بخونی، اثرش رو در آینده می‌بینی! وقتی این رو با عمق کافی در اختیار چند تا از دوستام هم قرار دادم، اون‌ها هم نتایج خیره کننده‌ای گرفتن.

به شکل زیر که چرخه عادت رو نشون می‌ده دقت کنید (برگرفته از کتاب عادت‌های اتمی، از جیمز کلیر)، گرفتن پاداش، و پاسخ، نشانه باعث ذوق می‌شه حلقه تکرار ایجاد بشه و یک عادت، یا اعتیاد شکل بگیره.

نداشتن پاسخ درست، یا پاداش شفاف، معمولا نمی‌گذاره حلقه عادت شکل بگیره، و وقتی عادت به چیزی وجود نداشته باشه، داشتن اون موضوع به صورت مرتب، تقریبا غیر ممکن می‌شه، بنابراین می‌تونید حدس بزنید که چرا انقدر گرفتن پاداش مهمه، و چرا بازی‌ها انقدر راحت می‌تونن افراد رو به خودشون معتاد کنن، حالا در قسمت بعد از دوپامین هم حرف می‌زنیم که بینید به صورت شیمیایی چه بلایی سر بدن می‌آد.

خلاصش این می‌شه که پاداش درست، کوتاه بدون گرفتن انواع پاداش، شفاف بودنش و پاسخ سریع، باعث ترشح دوپامین می‌شه و این نوعی از اعتیاد رو ایجاد می‌کنه که به سادگی قابل جدا شدن نیست. شاید اعتیاد به مواد مخدر، ترد شدن از اطرافیان و ضعف و… رو داشته باشه، اما توی بازی چنینن احساسی وجود نداره، و همین باعث می‌شه برای سال‌ها به این موضوع دچار باشین.

در این سخنرانی تد هم به ایجاد احساس شعف و اشتیاق در ذهن توسط انجام بازی کامپیوتری می‌پردازه.

۱- تجربۀ فرآیند اندازه‌گیری

از این صحبت می‌کنه که ذره ذره امتیاز شما بالا می‌ره و شما بابت امتیازاتی که می‌گیرید، احساس مالکیت می‌کنید.

۲- چندین هدف کوتاه و بلند مدت

از این صحبت می‌شه که شما کارها رو درجه‌بندی می‌کنید به لحاظ زمانی که هر کدوم چقدر طول می‌کشه.

۳- پاداش برای تلاش

این که شما اگر تلاش کنید پاداش می‌گیرید

۴- بازخورد درست و شفاف

همون طور که در بالا به طور مفصل حرف زدم، بازخوردی که برای هر تلاش و حرکتی می‌دید، باید شفاف و نسبتا درست و کمی هم با ابهام باشه! (چرا ابهام؟ در قسمت بعدی توضیح می‌دم).

۵- عدم قطعیت!

شاید به نظرتون با قبلی‌ها کمی متضاد باشه، اما جالبه بدونید اگرچه پاداش دقیق باعث هیجان زده شدن شما می‌شه، اما پاداش نامشخص باعث می‌شه شمابه انجام اون کار ادامه بدید. این خیلی به رفتار دوپامین مرتبط هست که در بخش بعد شرح می‌دیمش.

۶- توجه فزاینده

در این بازه‌ها حافظه و اعتماد به نفس افزایش می‌یابد و به نوعی غرقگی شکل می‌گیرد

۷- دیگران

بزرگترین تحریک برای مردم از نظر عصب شناختی افراد دیگر هستند. در واقع انجام دادن چیزی با همتاهایمان که ما را نگاه می کنند، یا با ما همکاری می کنند، بسیار اهمیت بالایی برای مغز دارد و به آن پاداش می‌دهد.

6- سگ‌ها، همون گرگ‌های خودفروخته‌ان!

بگذارید این بخش رو با صحبتی از چه‌گوارا شروع کنم:

از نظر انسان‌ها، سگ حیوانی با وفا و مفید هست، اما از نظر گرگ‌ها، اون‌ها گرگ‌هایی خود فروخته هستند که برای آسایش و رفاه تن به بردگی داده‌اند.اسب‌ها هم به خاطر یک پناهگاه و غذا،‌تا آخر عمر خودشون رو برده می‌‌کنن.

اما نکته اصلی که ازتون می‌خوام خیلی بهش فکر کنید اینجاست که می‌گه (نقل به مضمون):

از نظر ما انسان‌ها جیک‌جیک گنجشک آزاردهنده است، چرا که تن به اسارت ما نمی‌دهد، و اگر او را در قفس کنیم، آنقدر اعتصاب می‌کند تا می‌میرد. اما بلبل که برای ما به خاطر غذا و پناهگاه، تن به اسارت در قفس داده، صدای جذابی دارد.

من سال‌ها خیلی از اطرافیان با من مشکل داشتند و می‌گفتن چرا اینجوری زندگی می‌کنی؟ چرا رفت و آمد فامیلی زیاد نمی‌کنی (تقریبا فقط پدر و مادر و برادر-خواهر) یا تلویزیون نمی‌بینی؟ چقدر کار می‌کنی؟

سوالی که از همشون می‌کنم اینه که من کلی فیلم می‌بینم، بازی می‌کنم، روابط عمیق با اطرافیانم دارم. اون مهمونی مزخرفی که هیچ کسی حرف مشترک حسابی نداره برای زدن و به همین خاطر برای ساکت نبودن جمع، تن به مزخرفات سیاسی-اقتصادی می‌دن، تفریحه؟ نشستن پای برنامه‌های تلویزیونی و شبکه‌های اجتماعی تفریح حساب می‌شه؟ چرا فکر می‌کنید فقط تفریح  شما تفریحه؟ چرا به تنوع زندگی و تفریح آدم‌ها احترام نمی‌گذارید؟

یه لحظه فرض کنید، پدر و مادرها خودشون و فرزندانشون رو در یک لونه کوچیک حبس کردن و دارن به زور هم رو تحمل می‌کنن و نهایت سرگرمیشون دیدن یک برنامه تلویزیونیه که عملکرد ذهن در مشاهده اون از زمان خواب هم کمتره! این چه هیجانی برای بچه داره!

تفریحات، نگاه به دنیا، توانایی و … به سن، جنسیت، دوره زمانی و هزارتا چیز دیگه وابسته‌است و ما لزومی نداره با چیزی که درکش نمی‌کنیم مخالفت کنیم! شاید اگر پای عزیزانمون مطرحه بهتر باشه خودمون تلاش کنیم درکش کنیم. مثلا بسیاری از افراد که با فوتبال میونه‌ای نداشتن، فوتبال رو دویدن ۲۲ نفر دنبال یک توپ می‌دونن. شاید کافی باشه چند بار با اون افراد بریم بازی کنیم، یا در فضای مشاهده بازی اون‌ها غرق بشیم.

گاهی حتی به انجام کاری هم نیاز نیست، کافی یادمون بیاد کی بودیم؟ ما گاهی یادمون می‌ره چقدر دوست داشتیم بازی کنیم، یادمون می‌ره چقدر دوست داشتیم در حال زندگی کنیم و چقدر استرس‌های مسخره و بی‌ارزش داشتیم تو زندگی.  گاهی ذهنیت مریضمون بهمون می‌گه، چون من درد کشیدم، چون من زندگیم رو به فنا دادم، تو هم باید زندگیت همین بشه! یاد مهاجر‌های ایرانی می‌افتم توی آمریکا یا کشورهای اروپایی که به محض درست شدن وضعیت مهاجرتشون، با اومدن ایرانی‌های بیشتر مخالفت می‌کنن و ایرانی‌ها رو دیگه ضعیف و ساده می‌دونن!

این نوشته بیون بوریستن فیلسوف یونانی ۳۰۰ سال قبل از میلاد،  همیشه برام جالب و جذاب بوده (به خیلی‌ها نسبت داده شده، اما دقیق‌ترینش همین ایشونه):

Boys throw stones at frogs for fun, but the frogs don’t die for “fun”, but in sober earnest.بچه‌ها برای تفریح به قورباغه‌ها سنگ پرت می‌کردند و قورباغه‌ها می‌مردن! نه برای تفریح، بلکه خیلی هم جدی

جالبه بدونید که حتی شمای بزرگ‌سال، اگر کمی امنیت داشتید، در خونه حبس می‌شدید و کار زیادی نداشتید برای انجام دادن (مثل بچه‌ها) شروع به بازی کامپیوتری می‌کردید؟ رادیو تصمیم، بازی کامپیوتری، افزایش میزان بازی در دوران کرونا

به رشد عجیب فروش بازی‌های کامپیوتری در 2020 دقت کنید، حدود ۶۳ درصد افزایش داشتیم (+)، یعنی میزانی که افراد توی این دوره بازی کردن دوبرابر شده. داده‌ه Ofcome نشون می‌ده که ۶۲ درصد بزرگ‌سالان در دوران پندمیک بازی کامپیوتری کردن! که آمار خیره‌کننده‌ای هست.

کل این بخش می‌خوام بگم که ما گاهی برای امیال یا تفکرات خودمون (اغلب ناقص و غلط)، چیزهایی رو به اطرافیانمون تحمیل می‌کنیم، انتظاراتی داریم، که نه‌تنها درست نیستند، بلکه ممکنه به قتل‌عام روحیات و استعدادهای دیگران منجر بشه.

چالش‌های بازی رو در قسمت‌های بعدی براتون باز می‌کنم، اما این بخش تلنگری بود برای ما که

  • با یک چیز جدی، مهم، با ارزش (به سادگی قابل حذف نیست) طرف هستیم
  • خود ما به سادگی توان رقابت باهاش رو نداریم، حتی به سختی هم نداریم گاهی
  • لزومی به مبارزه نیست برخی اوقات
  • افکار ما همیشه اونجور هم که فکر می کنیم درست نیست

اپیزودها

این بخش قراره در مورد این صحبت کنیم که چرا پدر و مادرها و حتی خود گیمرها در مقابل بازی کامپیوتری حرفی برای گفتن ندارند؟ موضوع اینه که اونقدر بازی‌ها سریع و خوب تکامل پیدا کردن، انقدر از تکنیک‌های مختلف استفاده شده که خیلی سخته کسی بتونه باهاش رقابت کنه، هر چقدر هم می‌خواد باهوش باشه! کل این بخش رو در پنج قسمت ارائه می‌کنیم، که دو موضوع اولش رو قبلا مطرح کردیم

۳- تشویق، تصدیق، تحسین، پاداش، بخشش، تحریم، تنبیه، سرزنش

ما حدود هشت حالت مختلف داریم، تشویق، تحسین و پاداش دادن به کودک وجود داره! تشویق، تحسین، پاداش ، بخشش، تحریم، تنبیه و سرزنش،

بقیه موارد در اپیزودهای بعدی

این بخش قراره در مورد این صحبت کنیم که چرا پدر و مادرها و حتی خود گیمرها در مقابل بازی کامپیوتری حرفی برای گفتن ندارند؟ موضوع اینه که اونقدر بازی‌ها سریع و خوب تکامل پیدا کردن، انقدر از تکنیک‌های مختلف استفاده شده که خیلی سخته کسی بتونه باهاش رقابت کنه، هر چقدر هم می‌خواد باهوش باشه!

کل این بخش رو در پنج قسمت ارائه می‌کنیم، که ۳ موضوع اولش رو قبلا مطرح کردیم

۴- هرم مزلو

هرم مزلو یک نظریه برای اولویت‌بندی نیازهاست که البته خود مزلو اون رو هرمی طراحی نکرده، بحث این می‌شه که این ساختار نیازها چطور کار می‌کنه، و چطور اون تصور رایج از هرم مزلو مشکل داره! از طرفی سایر نظریه‌ها مثل

McClelland’s

هم رو بررسی می‌کنیم، مثلا در مک‌کلیلند در مورد نیاز به قدرت، نیاز به دست‌آورد و نیاز به تعلق و ارتباط صحبت می‌کنیم و می‌گیم که چطور این‌ها به بازی کامپیوتری مربوط می‌شن، بقیه موارد در اپیزودهای بعدی

این بخش قراره در مورد این صحبت کنیم که چرا پدر و مادرها و حتی خود گیمرها در مقابل بازی کامپیوتری حرفی برای گفتن ندارند؟

موضوع اینه که اونقدر بازی‌ها سریع و خوب تکامل پیدا کردن، انقدر از تکنیک‌های مختلف استفاده شده که خیلی سخته کسی بتونه باهاش رقابت کنه، هر چقدر هم می‌خواد باهوش باشه! کل این بخش رو در پنج قسمت ارائه می‌کنیم، که ۴ موضوع اولش رو قبلا مطرح کردیم

۵- شفافیت در بازخورد و پاداش!

بخش عمده‌ای از کارهای اشتباه ما، یا تصمیم‌گیری‌های بد ما، اینه که برای ما شرایط شفاف نیست یا حداقل خودمون تا حد ممکن شفاف نکردیم، یا این که نظام بازخورد درستی وجود نداره، اینجا می‌گیم که در بازی چطور این موارد خوب انجام می‌شه و ما در دنیای واقعی چقدر بد این کار رو انجام می‌دیم

بقیه موارد در اپیزودهای بعدی

این بخش قراره در مورد این صحبت کنیم که چرا پدر و مادرها و حتی خود گیمرها در مقابل بازی کامپیوتری حرفی برای گفتن ندارند؟ موضوع اینه که اونقدر بازی‌ها سریع و خوب تکامل پیدا کردن، انقدر از تکنیک‌های مختلف استفاده شده که خیلی سخته کسی بتونه باهاش رقابت کنه، هر چقدر هم می‌خواد باهوش باشه! کل این بخش رو در پنج قسمت ارائه می‌کنیم، که ۵ موضوع اولش رو قبلا مطرح کردیم.

۶- سگ‌ها، همون گرگ‌های خودفروخته‌ان

توی این بخش قراره کمی خارج جعبه فکر کنیم! شاید حرف ما درست نباشه و حرف بچه‌ها و معتادها درست باشه، این آخرین مورد از بخش اول بود، حالا می‌ریم سراغ بخش بعدی که در اپیزودهای بعد می‌شنوید

2 Responses

  1. سلام و سپاس از مطلب مفید و کاربردی که مطرح کردید.
    دو نکته زیر، تجربه خودمه شاید براتون جالب باشه:
    ۱. کتاب غرقگی (FLOW‌) از میهای چیک‌­سنت میهای با نام “تجربه اوج” چند سالی است که توسط رضا علوی ترجمه شده است. من این کتاب رو مطالعه کردم و برام لذت‌بخش بود.

    ۲. درباره تحسین و تشویق که فرمودید، سالها پیش در مطالعه کتاب “به بچه‌هاگفتن از بچه‌ها شنیدن” دیدم که این مطلب را در فصل پنجم، در قالب دو واژه توصیف و تمجید توضیح داده بود.

    باز هم سپاس از تلاش گرانقدر شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *